دل آرام



بایگانی

Unknown

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

هم روی تو را طاقت دیدار کم است
هم چشم مرا جرات این کار کم است
من کمتر از آنم که تو را درک کنم
آگاهی من ز عشق بسیار ، کم است..

قیصر



پ.ن : نگاه کن..بعضی شعرها واقعا بغض دارد
و یکی لابلای کلمات گریه می کند...

یک لحظه شبی غافل از آن ماه نباشید
شاید که نگاهی کند آگاه نباشید..

ببین...دیگر اینقدر رسوا شده ام
که گریه هایم را نمی توانم پنهان کنم..
من برای دست های تو زنده ام
و با صدای تو نفس می کشم..
من مرده بودم بدون تو
و حالا زندگی را دوست دارم
و درد را..
و ذره ذره ی این خیال دور را..

۸۸/۰۲/۰۵

نظرات (۴)

باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست ...
...
معشوقه گر گوید برو در عشق ما رسوا شوی
من زهد را یکسو نهم رسوا شوم رسوا شوم

زان ابر رحمت قطره ای بر من نشان تا وارهم
تا کی صدف باشم چنین ؟ دریا شوم دریا شوم
...
ز هجرانت
هزار اندیشه دارم ...
سلام
... محمد کجایییییییییییی....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی