Unknown
چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
اما مادرم
بشارت جبرئیل را
در لبخندش پیچید
و آسمان را
مثل قدحی نیلگون
روی سر دودمانم گرفت
ما گذشتیم..
و زشتی ها را زخمی از پوزخند زدیم!
سید حسن حسینی
که گفت بر رخ زیبا حلال نیست نظر؟
حلال نیست که
بر دوستان حرام کنند..
پ.ن : نوازش دست هایش را به من بخشید
و دوباره باز
وقتی چشم هایم گرم خواب بودند
قصه ی مهربانی را از نو تعریف کرد
تا آرام شوم..
و خواب روزهای نیامده را ببینم
و دلخوشی های یک رنگ..
من
قبلا از تو خدا را می خواستم
اما حالا
از خدا تو را ..
شاید که دلم
- این دعای قدیمی-
در آستانه ی نام تو
مستجاب شود..
۸۸/۰۲/۱۶
age poste jadidamo bekhooni, hamash jedie!
http://301040.blogsky.com