Unknown
جمعه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کند
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم!
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می ، وقت گل ، دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا .. تا کجا سر بر کنم؟
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم ...شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم !
عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه ی کوثر کنم
دوش لعلش عشوه ای می داد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانه ها باور کنم...
پ.ن : ...
مثل آدمی هستم که در بیابان
تشنه و سرگشته
دنبال آب می دود
اما دریغ از حتی خیال یک سراب..
یک سایه..
یک نفس ..
پ.ن : به حمید می گویم : نوشته های آدم ..مثل خودش نیستند..
می گوید : اتفاقا..آدم مثل خودش نیست..
نوشته های آدم هستند که مثل خود آدمند..
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم!
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می ، وقت گل ، دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا .. تا کجا سر بر کنم؟
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم ...شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم !
عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه ی کوثر کنم
دوش لعلش عشوه ای می داد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانه ها باور کنم...
پ.ن : ...
مثل آدمی هستم که در بیابان
تشنه و سرگشته
دنبال آب می دود
اما دریغ از حتی خیال یک سراب..
یک سایه..
یک نفس ..
پ.ن : به حمید می گویم : نوشته های آدم ..مثل خودش نیستند..
می گوید : اتفاقا..آدم مثل خودش نیست..
نوشته های آدم هستند که مثل خود آدمند..
۸۸/۰۲/۱۸