دل آرام



بایگانی

Unknown

چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

فاستقم کما امرت !



هنوز یاد تو مرا چه بی قرار می کند..

پ.ن : رنج می کشم و مدام زخم می خورم
و دردهایم به روز می شوند..
سر کلاس نشسته ام و از همیشه ساکت تر م..
با وجود بغضی که گلویم را گرفته است
دلخوشی نحیفی از درونم می روید که
انگار داری نگاهم می کنی..
و دلم می خواهد چیزی باشم لایق نگاهت.
و دریغ
که خدعتنی الدنیا بغرورها و
نفسی بجنایتها..

پ.ن : ای که مرا خوانده ای..راه نشانم بده..

۸۸/۰۲/۳۰

نظرات (۶)

خوبه،آزمایشها رو خودمون انجام میدیم(آخه ترم پیش آز خواص سنگ داشتیم دستامونو به حالت تسلیم میگرفتیم بالا وارد آزمایشگاه میشدیم و تکون هم نمی خوردیم چون ممکن بود دستگاه ها ناراحت بشن:))جزوه ش هم بدک نیست،چه طور مگه؟شما هم آز PVT دارین؟!
نه..همینجوری پرسیدم...
in postaa ro doos nadaram takashi
جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به در آیی...
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم نکند سودُ وقت بی بصری...
دلا ز رنج حسودان مرنج و ایمن باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد...
اینا چقدر همه به هم شبیه بود و همه هم قاقیه داشت!
با این وجود منبرعکس شما اشتباه ننوشته بودم. سه بیت شعر از ۳ شعر متفاوت حافظ بود و برای همین بینشون سه نقطه بود که فکر نکنید پشت سر همه.
و هر سه به نوعی جواب یا تاییدی بر حرفای شما... شما که با این طور نوشته های پراکنده اما مربوط آشنایی دارید آخه سبک خودتونه... فقط نوشته ی خودتون نیست...
و اما چه عجب شما مستقیم جواب دادین که ما بفهمیم اینا رو می خونید . هر چند به کنایه... ممنون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی