Unknown
جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
سیمای تو گر چه دلنواز است
اندیشه ی وحشیان دراز است..
خمسه ی نظامی.لیلی و مجنون
پ.ن : فقط سکوت می کنم.
راستش این روزها دیگر درد هم ندارد..
سکوت وقتی درد دارد که به واژه ها امید داشته باشی..
کار از واژه و گل واژه گذشته است.
آسمان ابری است
و گوش هیچ ابری هم بدهکار باران نیست..
من این میان نگران گل ها هستم
وقتی نگاه به آسمان می کنند..
یادش به خیر آن شب که برای دست های هم نماز می خواندیم
یادش به خیر .. وقتی برای چشم های هم نگاه می کردیم..
وقتی گریه می کردیم.مثل همیشه صحبت گیسوی تو بود..
چقدر دور شده ایم..
حالا معشوق های خیالی سوار وانت های آسمانی میشوند
و مشت ها را گره می کنند برای چشم ها..
نمی دانم ما به خطا رفتیم..یا خطا به ما رفت.
آنچه می دانم این است که
امروز از اینکه کنار شما نیستم
و صدای شما را نمی شنوم
خدا را شکر می گویم..
۸۸/۰۳/۱۵
خوبه که نیستین...