Unknown
قل رب اعوذ بک من همزت الشیاطین
و اعوذ بک رب ان یحضرون..!
پ.ن : نمی توانم بروم و نوشته های گذشته ی-دل آرام- را بخوانم
در مقابل آن همه شور و شوق..حالا انگار مرده باشم.
درست مثل نقاشی شده ام که از طبیعت دیگر خسته شده
و به دنبال راهی است برای فرار ..
افسوس..که کسی پنجره های نیمه باز را جدی نمی گیرد
و با دلهره ی نسیم به خود نمی لرزد..
..
باران که می بارد
من خوب سکوت گل ها را می فهمم..
که از هزار غزل..شیرین تر است.
پ.ن :
آدم ها همیشه نیم رخ شان را نشان بقیه می دهند
جز در روزها خاص..روزهایی مثل این روزها
که یکدفعه -تمام رخ- یکی را می بینی.
و حیرت می کنی..
بزرگ ترین خصلت آدم معرفتش است..این معرفت است که
ایمان می آورد..خضوع می آورد
تقوا می آورد..
آدم بی معرفت..آدم بی ظرفیت است. از آن دست آدمها که
تا قافیه تنگ می شود سریع فکر آنند که بار خود را ببندند..
آدم ها قیمت دارند..
کمی که حادثه بزرگ شود..خرج می شوند..
محو می شوند..
و حتی دیگر اصلا نمی بینی شان..
تا حالا این قدر تو زندگی ام به همه چیز شک نکرده بودم... حق و باطل این قدر برام مشتبه نشده بود...
ولا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون...
اینا اون دنیا چه طور می خوان جوابگو باشن... این زبون درازیا که دیگه اون دنیا براشون فایده ای نداره خدا رو شکر...
خدایا ! خودت کمکمون کن...
خیلی داشتم می ترکیدم... ببخشید که جای دیگه ای برای تخلیه خودم پیدا نکردم... این روزا آدم از درددل برای سایه خودش هم می ترسه... ابهام اینجا ترسو کم می کنه... ترس از اهداف سوء و مخفی شون...
به قول شما این روزا خوب همه تمام رخشونو نمایان می کنن... کاش بدون نقاب باشن... کاش...
ممنون