Unknown
دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ
برای حمید و وحید :
قال هذا من فضل ربی لیبلونی أاشکر ام اکفر
و من شکر فانما یشکر لنفسه..
-سوره ی نمل- آیه ی ۴۰
پ.ن : دلم می خواست این را هر چه زودتر
برای خدای این خانه بنویسم..
پ.ن : اینقدر خاطره دارم که اگر شب باشد و
مهتاب از شیشه ی ماشین روی پلک هایم بیافتد
جرات ندارم نگاهی به آسمان بکنم..
دیدن ماه برای چشمانی حلال است که
خاطره ندارند..
اینبار شاید بیش از سه برابر آخرین باری که
به کوه رفتم ، بالا رفتیم..چیزی نزدیک به
۱۶ مایل .. ولی حتی فکر خستگی هم به ذهنم
نرسید..حتی آنقدر تشنه هم نشدم..
نگاهم به زمین بود و تنها می رفتم..
مدام حس می کردم که کسی انگار
پشت سرم می آید
یکی آمد و گفت : تنها آمده ای؟
فقط خندیدم و رفت ..
پ.ن : گاهی سوال کردن هم گناه است..
سوال داشتن هم همین طور..
این رو به وضوح از حس دلمردگی بعد از
یک سوال می فهمم ..
۸۸/۰۷/۰۶