Unknown
جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ
نمی دانم چه شد که از اول این بهار..این بغض در گلویم مانده است.
رسوایم می کند میان این همه خنده و شادی..
حالا دارد سوره ی مریم را می خواند.
و چشم های من که طاقت ندارند :
و اذکر فی کتابک مریم..
اذ انتبذت من اهلها مکانا شرقیا
...
فاتخذت من دونهم حجابا .
..
و من به این -من دونهم- سخت معتقدم.
:
فارسلنا الیها روحنا
فتمثل لها بشرا سویا
..
و اینجاست که مریم (س) جمله ای می گوید تکان دهنده ..
و سنگین که :
قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا ..
پ.ن :
گاهی احساس می کنم
نشانه ی عظمت خداوند این است که
صدای ضعیف بنده ی ناچیزی مثل مرا هم
می شنود..
اذ نادی ربه نداء خفیا ...
.
.
یا رحمان ..
۸۹/۰۱/۲۷