Unknown
يكشنبه, ۹ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بال ترکش خورده ی پروانه ها را دیده ام...
انفجار لحظه ها، افتادن آوا، ز اوج
بر عصبهای رها پیچیدن شلاق موج
دیده ام بسیار مرگ غنچه های گیج را
از کمر افتادن آلاله افلیج را
در نخاع بادها ترکش فراوان دیده ام
گردش تابوت ها را در خیابان دیده ام
در خیابان جنون،در کوچه دلواپسی
کرده ام دیدار با کانون گرم بی کسی!
دیده ام در فصل نفرت در بهار برگ ریز
کوچ تدریجی دلها را به حال سینه خیز
سروها را دیده ام در فصل های مبتذل
خسته و سر در گریبان-با عصا زیر بغل-
تن به مرداب نهیب خستگی ها داده اند
تکیه بر دیواری از دل بستگی ها داده اند....
۸۴/۰۵/۰۹