Unknown
دوشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
"نرسیده به خدا جرم مرا جار زدند!
دو درخت آن طرف باغ مرا دار زدند!
دو درخت آن طرف سایه ی دلتنگی من٬
گریه می کرد کسی در حرم سنگی من...
جرمم این بود که هی تکیه به باران دادم....
بی سبب نیست که از چشم خودم افتادم..
کوه غم بود ولی چند بلا صبر نداشت!..
طاقتِ دیدن خورشیدِ پس ابر (عج) نداشت"
۸۴/۰۶/۲۸
۲- ممنون که من را برای جمکران دعوت کردی اما دارم می رم مسافرت.
۳- من خوشحال می شوم که تو برنامه فوتبال هفتگی اتان باشم.