Unknown
جمعه, ۱۸ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
کعبه ی دیدار دوست ، صبر بیابان اوست...
پ.ن : ...
پ.ن: شورای دانشکده هم بالاخره مخالفت کرد
تا همه ی درب ها بسته باشد!
پنجره ها نیز کمی بقدر همین نفس های سنگین باز است
لامپ های فلورسنت کم مصرف نیز جای خورشید های سابق را گرفته اند!
دلم از این خرابیها...
آن آرزو را یادت می آید؟
حسرت نمی خوری که می بینی دوستانت در ٨ دقیقه به آن رسیدند!؟
و تو هنوز...
و تو هنوز هم گمان می کنی به این حرف های بغض آلود نیمه های شب
می گویند : محبت!
اگر محبت این بود که چنین بی پاسخ نمانده بود!
و اوفو بعهد الله اذ عاهدتم و لا تنقضوا الایمان بعد توکیدها
و قد جعلتم الله علیکم کفیلا
و الله یعلم...
۸۴/۰۹/۱۸