Unknown
حالا دیگر از آندره ژید هم پیش افتاده ام!
ناتانائیل! کاش در تو هیچ انتظاری،
حتی میل هم نباشد،
و فقط استعدادی باشد برای پذیرفتن .
آنچه را که به سویت می آید منتظر باش
- اما جز آنچه را که به سویت می آید خواستار مباش -
جز آنچه داری آرزو مکن...
آرزوی تو از عشق باشد،
و مالک شدنت عاشقانه...
زیرا آرزویی که موثر نباشد به چه کار آید؟
آخر چه!
ناتانائیل،
تو خدا را داری و او را نمی بینی!
خدا را داشتن دیدن اوست،
در انتظار خدا به سر بردن،
یعنی در نیافتن اینکه خدا در توست
- خدا را با خوشبختی مسنج
و همه خوشبختیت را در همین لحظه های گذرا قرارده.
آندره ژید.
-----------------
نمی دانم چه شد که آن روز که به او می گفتم:
تو میتوانی با من دوست باشی
اما نمی توانی دوست بمانی!
آن موقع که گفتم:
هیچ دوست بی ایمانی ندارم!
الحمدال..یکی یکی فرار می کنند!
گفته بود:
فاشیستی!
چیزی نگفتم...شاید جز یک لبخند!(مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد!!!)
اما چند ماه بیشتر نتوانست بوی گند خودپرستی اش
را پنهان کند.هزار بار آمد برای(ظاهرا) دلجویی!
به قول خودش زندگی را در فلان آدم و فلان دانشگاه می بیند!
باور کن دلم برایش می سوزد.
آدم های بدبخت!
آخرین جمله گفتم:
انشاال..به آرزوهایت برسی!
بدترین دعایی بود که برای دوستی کرده بودم!
خداحافظ
----------------------