دل آرام



بایگانی

Unknown

پنجشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

صدایمان را هیچ کس نمی شنود
فراسوی این همه درد...
عشق هم بهانه است!
فریادی به تلخی ترس.
تو بگو
من می شنوم
و تنهایی تنهایمان نمی گذارد
همسفر!


پ.ن : نمی دانم حالا که کنج این زمستان
آفتاب و باران به هم آمیخته اند ،
این- زرد و سرخ و ارغوانی- را که
ملودی پاییز است چرا اینجا گذاشتم!
شاید بخاطر آن -بهار آرزو بر سر ما گذر نکرد...-
یا آن جا که :
توشه ای از بهاران ندارم
یادگاری ز  یاران  ندارم
گرد خاموشی و خستگی
روی قلبم نشسته...

۸۴/۱۱/۲۷

نظرات (۶)

از من است این غم که بر جان من است
گرد خاموشی و خستگی روی قلبش نشسته... لبان دلش را نبسته ،نبسته...
خودت بهتر از هر کی میدونی که باد پاییز میسوزونه دل آدما رو....

پ.ن: از الان دلم تنگ شده برات!
سلام
خسته نباشید....
شعر قشنگی بود...
به وبلاگ منم بیا...
یا علی*
به nerd عزیز:
باور کن برای من هم اینگونه است...
ساحل گم‌گشته‌ی ما را به دریا ریختند...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی