Unknown
کسی که به دریا نمی زند،
البته هیچگاه غرق نخواهد شد،
اما هرگز لذت شنا کردن میان امواج را درک نخواهد کرد...
آیا بزرگترین اشتباه من،
تلاشی بود که برای فریاد زدن کردم،
وقتی که دیگر هیچ کس نبود که مرا بشنود؟
آیا من آن پیامبری بودم که رسالتش درد کشیدن بود
و دعوتش، تنها همان تک نگاه ساده؟
بگذار، آن خوشحالی عمیق را که
مدت هاست در نهانی ترین لایه های هستی من
شکل گرفته،
به طرز خودخواهانه ای با هیچ کس تقسیم نکنم...
بگذار همه چیز در یک فراموشی آبی رنگ، حل شود...
پ.ن: در این ۵ سال ، سه بار در باران زیر درخت
جلوی دانشکده ایستاده ام...اما هر بار
یکی لذت تنفس این سبز آرام را خدشه دار کرده...
از دکتر پیشوایی توقعی نیست ،
اما از دکتر بزرگمهری...هیچ فکرش را نمی کردم!
کاش آدمها به این سادگی خود را کوچک نکنند!
پ.ن: دکتر روستا هم از مسجد می آید
با خرقه ی آلوده به تهمت...خدایش قبول کند!
ما آینه ایم. اگر در ایشان گریزی است در ما ظاهر می شود. ما برای ایشان می گریزیم. آینه آن است که خود را در وی بینند. اگر ما را ملول می بینند آن ملالت ایشان است، برای اینکه ملالت صفت ضعف است. اینجا ملالت نگنجد و ملالت چکار دارد؟
فیه ما فیه - مولانا
پ.ن: " شاعری اشک نداشت
و لهذا خندید ... "
من منتظر ایمیل مربوط به مقاله هستم!!!!!