Unknown
دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
در باغ ِ صدا چشم ِ تو اندوه ِ تبر داشت
آرام و پریوار دل از آینه برداشت
صد بار خداوند به تعمید ِ تو آمد
تا زحمت ِ معشوقگی از دوش ِ تو برداشت!
امروز که در دشمنیت هیچ شکی نیست
از سادگی ام حالت ِ چشم ِ تو خبر داشت؟
نفرین به گناهی که در آن غوطهوری تو
تردید بر آن گریه که این دیدهی ِ تر داشت
تا "یرحمک الله" ِ دلم فاصلهای نیست
"قد قامت" ِ بالای ِ تو اینگونه نظر داشت
خوبا! غزلا! سنگدلا! میل ِ تو دارم
بدخواه ِ منا! آینهام ...شعر و هنر داشت...
بر زخم ِ دلم زخمهی ِ آواز ِ تو میزد
یک جرعه لبت حق ِ نمک داشت اثر داشت
پ.ن: کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را ؟ . . .
۸۵/۰۲/۱۸
بلله کز آفتاب فلک خوبتر شوی...
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی...