دل آرام



بایگانی

Unknown

سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد...

وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد...

پ.ن : حکایت شب هجران...

پ.ن : کاش آنقدر مطمئن نبودم!
همیشه چشمانم را از نگاه های آسمانی پنهان میکردم
و رازداری را به صراحت آغشته ...
تا « درد مثل نیلوفر ، تنه ی نامم را بلعید!»

یادش به خیر
زمانی که با زخم غلیظ همیشه ی شب ها
نجوایم را حتی از نزدیکی حبل الورید نشنیدی!
و گرنه...

آنجا که:

خراب باده ی لعل تو هوشیارانند...

تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند...

 

 

۸۵/۰۶/۲۸

نظرات (۳)

تو که جنگجوی نگاه های رو در رو  بودی اخوی؟ یاران را چه شد؟
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان فتاده ای مارا
انان که قمار عشق میبازند
در سینه بنای حسرتی میسازند
بنگر به صداقت و صفای گل سرخ
سادات جهان به فاطمه مینازند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی