Unknown
جمعه, ۳۱ شهریور ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
وقتی که خیال بود و تشویش نبود
یکرنگی من مصلحت اندیش نبود
با چند خط ساده و رو راست، دلم
نقاشی کودکانهای بیش نبود...
پ.ن: این گونه است ماه...
پ.ن:
قدری بخند
که باغ از نسیم پُر شود
قدری بتاب
در پنجره!
پ.ن : می گفت: می خواهم به جایی بروم که کسی مرا نشناسد
گفتم: بیا اینجا ! من آنجا هستم!
.
..
هر چند که سال هاست آن جا هستم...
عاشق تب دار نیمه شب های حلال
من اینجا هستم!
۸۵/۰۶/۳۱
مبارکت باشد این ایام مبارک