Unknown
دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ
هنوز هم غرق استعاره ام
اگر چه دیگر چشمانم مخاطب ندارد!
شاید تو بهانه ی خوبی بودی
برای دوباره گریستنم!
دلم نمی خواهد از خودم بنویسم
من مثل خیلی ها نیستم
هیچ تعهدی هم به پیشرفت علم و تکنولوژی در دنیا ندارم!
هیچ کس را هم آنقدر نمی دانم
که بخواهم با یه مدرک خودم را به او ثابت کنم!
اصولا آدمهایی که می خواهند خودشان را ثابت کنند
آخر عمر می فهمند که اصلا صورت قضیه اشتباه بوده!
هنوز از هم پر از استعاره ام!
اما تلخ!
هنوز هم سعدی می خوانم زیاد
اما این روزها این شعرهایش را بیشتر دوست دارم :
آتشی دارم که می سوزد وجود
چون بر او باد صبایی می وزد
آشنایان را جراحت مرهم است
زانکه شمشیر ، آشنایی می زند
بلبلی بی دل نوایی می زند...
۸۵/۰۸/۲۲