Unknown
سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ
آنقدر واژه ها در گلویم ...
آنقدر این بغض بدون ترانه تنها مانده است
که چشمانت را گاهی فراموش می کنم!
« حالا هی نپرس :
قصه ی غمگین آن همه دوست
به کجای این بوسه کشید
که لب های تشنه ی تو هنوز
از طعم ترانه می لرزد ...»
۸۵/۰۹/۱۴