Unknown
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد
صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها ،
با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم
چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین
فرهاد رفته باشد
...
لیت شعری این استقرت بک النوی...
همین یک جمله کافی است
تا اوقاتم آشفته شود
گاهی درد تمام وجودت را میگیرد
دلت هم نمی خواهد که کسی بداند
باید همیشه لبخند بزنی
آخر اینجا غصه نشان شکست است!
من هنوز به قلب های پاکی که در راهند امید دارم
هنوز هم برای تو آرزو می فرستم
تا بدانی که هر چه تنها تر باشم بیشتر به یادت هستم!
هنوز هم دست گرم تو رو پیشانی ام حس می کنم
هنوز هم لب هایت برایم ذکر می گویند
هنوز هم همان محمدم
که صدای - هل من ناصر..-ات تمام بدنم را می لرزاند
میدانی
دیروز وقتی این دوست پاک دلم
با صدای خفیف و بدون تظاهر گفت : من عاشق حسینم!
همانجا گریه امانم را برید...
غیرتم سوخت که محبوب جهانی لیکن...
تازه می فهمم چرا از کودکی هر کس می گفت :
این طالب بدم المقتول
بی قرار می شدم...
پ.ن :کمی بی قراری لطفا!
www.rajanews.com/amirkabir/1.wmv