Unknown
به قول سید حسن حسینی :
روزت بخیر!
پنجره ی من!
***
لعل ِ سیراب ِ به خون تشنه
لب یار من است
و ز پی ِ دیدن او دادن جان
کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش و
مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و
در انکار من است
ساروان رخت به دروازه مبر
کان سر کوی
شاهراهیست که منزلگه دلدار من است
بنده ی طالع خویشم که در این
قحط ِ وفا
عشق آن لولی سرمست
خریدار من است!
شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
نرگس او که طبیب دل بیمار من است
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخن نادره گفتار من است!
و انما زینب اخته (س)
اخرجت الصبی و قالت :
« یا اخی !
هذا ولدک له ثلاثة ایام ما ذاف الماء
فاطلب له شربة ماء »
حضرت زینب (س) علی اصغر را از خیمه گاه بیرون آورد
و خطاب به حسین (ع) گفت :
برادر جان !
این فرزند تو است
سه روز است که آبی ننوشیده
برایش جرعه آبی در خواست کن
فاخذه علی یده و قال :
« یا قوم قد قتلتم شیعتی و اهل بیتی
و قد بقی هذا الطفل یتلظی عطشا
فاسقوه شربة من الماء »
امام حسین (ع) فرزندش را به روی دست گرفت
و گفت :
ای مردم!
شما یاران و اهل بیت مرا کشتید
فقط این کودک باقی مانده است که
اکنون تشنگی جگرش را می سوزاند
او را با جرعه ای آب سیراب کنید
فرماه حرملة بن الکاهل الاسدی بسهم
فوقع فی نهره فذبحه
فقال لزینب « خذیه!»
در آن هنگام حرمله بن الکاهل الاسدی تیری به
سوی علی اصغر پرتاب کرد
و گلویش را پاره کرد و بدنش غرق خون شد
به زینب (س) فرمودند: بگیرش!
ثم تلقی الدم بکفیة حتی امتلأتا
ورمی بالدم نحو السماء و قال :
« هون علی ما نزل بی
انه بعین الله »
امام دستشان را که از خون علی اصغر
آغشته بود به سوی آسمان بردند و فرمودند :
آنچه بر سرم آورده اند
برایم قابل تحمل است
زیرا که در پیش چشم خداوند بود
دعا کنید