دل آرام



بایگانی

Unknown

پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ

دیروز یکی از دوستان به مناسبت اینکه مادرش اومده بود اینجا
شام منو دعوت کرد اتاقش.
تقریبا نیم ساعتی اصرار کردم که منصرفش کنم
چون تقریبا تمام چیزایی که اینا می خورن رو نمی خورم!
و نمیشه هم بری مهمونی (مخصوصا اگه مادر طرف هم غذا درست کرده باشه)
و هیچی نخوری...خلاصه بهم گفت میدونم از چی می ترسی...
نگران نباش ! من خیلی باهوشم!

خلاصه رفتم واسه شام و اینا...
و درست همون اول مادرش اومد به اسپانیایی سلام و احوال پرسی و مصافحه
که من جا خالی دادم و خیلی بد شد اما دوستم سریع ماستمالی کرد و
به خیر گذشت و با لبخند وارد اتاق شدیم!
دیدم بنده خدا مادرش چند جور غذا درست کرده
واسه اولین ( یا احتمالا دومین بار) در زندگی خجالت زده شدم!
و مادرش چند تا از نقاشی هاش رو هم بهم نشون داد
که حس هنر دوستی من رو بسنجه که دید من شعورم از نقاشی مثل
کاغذ دیواری میمونه و بی خیال شد.

و در همین لحظه شروع کرد به توضیح غذا ها...تقریبا هر کدوم رو ۱۰ دقیقه ای
به دقت توضیح داد و دوستم با خوشحالی تمام گفت که :
ما میدونستیم که تو گوشت غیرحلال نمی خوری...
من که ذوق مرگ شده بودم از هوش دوستم گفتم :
پس اینا گوشت نداره دیگه؟
گفت نه ...مرغ داره!!!!؟؟؟

من یهو قیافم در هم رفت و اینا
به صورتی که این دوست باهوشم فهمید
و گفت:
نکنه مرغ رو هم نمی خوری؟؟
من با اینکه اون لحظه دوق ضد حال نداشتم...
صاف گفتم نه !

و بعد از این نه ی بلند من
مادر این دوستمون قاطی پاطی کرد و شروع
کرد به بچه اش یه چیزایی گفتن که من نفهمم! 
 ولی یهو به ذهنش اومد که نکنه مرغ حلال باشه ...
رفتن دنبال کاغذ مرغه و دیدن توی آشغالی نیست و گفتن توی زباله ها
انداختن...جاتون خالی به اتفاق رفتیم زباله دونی و کاغذ مرغه رو پیدا کردیم...
دیدیم حلال نیست !
و مادر دوستم اینقدر ناراحت شد که کم مونده بود
سکته ی ناقص بکنه که من گفتم من عاشق سالاد های پیازم!
(اونا که باید بدونن میدونن که دروغه!)
و رفتم کلی پیاز و آب خوردم...


اخیرا متوجه شده اید که :

سوت بلد نیستید بزنید!

۸۵/۱۱/۲۶

نظرات (۲۲)

۲۶ بهمن ۸۵ ، ۰۴:۳۸ سکوت دیوار
سلام
گاهی برای اینکه دله کسی را نشکنی...شاید باید پا روی دلت بزاری...فقط بعضی اوقات..
:)
دل من بعضی جاها هنگ می کنه...
دل بقیه رو هم زیاد می شکنه
گاهی به جا
گاهی نا به جا
...

اینجا به نظرم به جا بود..

والله علیم بذات الصدور/.
۲۶ بهمن ۸۵ ، ۱۰:۳۱ خرچنگ زاده
منظورت از مرغ غیر حلال اونیه که خفه اش کردند؟! یک مکاتبه ای با مرجع ات بکن! زندگی رو راحت تر می کنه گاهی اوقات!
جان خالی ما اینجا ذبح اسلامی داریم در دانشگاه!
جدیدا هم داریم با بر و بچ شعبه ی بسیج دانشگاه استنفورد را می زنیم! ( ازین بسیجی بی ترمز ها !! .. :دی )
به خرچنگ پلو :‌

من اینکاره نیستم...
اینجا هم بچه ها بعضا مرغ رو مشکل دار نمی دونن
اما من میدونم.
هیچ کدوم از مراجع هم بدون مشکل ندونستن
از اکثریتی که قبولشون دارم
پرسیدم.
بعضی میگفتن آقای صانعی مشکل نمی دونن
ایشون هم (با اینکه قبولشون ندارم) مشکل گرفتن.

به هر صورت...من اگه  شده باشه
هر روز سبزی و ماهی بخورم
( که البته به این شدت هم نیست)
مرغ و اینا نمی خورم
به انکراتیک :

با یک دو پیاله می‌کنی بد مستی

تو یا خودتی یا کس دیگر هستی!


واحد بسیج آی اف پی!
عضو می پذیرد :دی
۲۶ بهمن ۸۵ ، ۱۴:۳۶ خرچنگ زاده
خرچنگ پلو کدوم صیغه ای یه دیگه مومن! اسم از خودت اختراع کردی! آخه اسمت هم یه جوری یه که نمی تونم پسوندی چیزی برات اختراع کنم!
۲۶ بهمن ۸۵ ، ۱۴:۴۰ خرچنگ زاده
به انکراتیک : دکتر معین رو دیدی سلام من رو بهش برسون. بگو من خودم رو دارم می رسونم! عجب غولیه این انسان. من که کلی افتخار کردم بهش امروز جلو  این غربیا! Large Eddy simulation کار می کنه  تو استفورد
زنهار که ما نخورده مستیم عزیز ..
همواره به فکر عشق هستیم عزیز ..
در غربت و دوری از وطن نیز
مصداق صراط مستقیمیم عزیز ...

در جام شفق شکفت سیمای حمید
جوشید سرود عشق از نای حمید
دردا که در این حوادث و خاطره ها
خالی است میان عاشقان جای حمید ...

به خرچنگ:

معین رو دیدم!. دانشمند خوبی است!. اما دلم براش می سوزه. خیلی راه داره تا آدم خوبی باشه!

حمید این حرفا رو ول کن...

امروز برای جواد نوشتم
ما هر چی داریم
همه اش یه عشق ساده است...

دوستی می خواند :
-
خوشا  «موجی» که از دریا بگوید  
گلی کز مادر گلها بگوید
برای فتح دلهای شکسته
یکی ای کاش  یا زهرا(س) بگوید!
نه من سوت زدن بلدم :دی
ضمنا از اون فیس سوت یاهو هم خیلی خوشم میاد!:دی
اما آخرش نگفتی اون دوست عزیز کیه که اینقدر خاطرت رو میخواد حاجی جون؟؟؟ :دی

به برو بچ اسپانیایی سلام مخصوص منو برسون بگو هومن  مرغ میخوره اما سالاد نمیخوره ! :دی
سلام آقای بازارگان
بعد از مدتها به وبلاگتون سر زدم با خودم گفتم سلامی عرض کنم.
یاد گذشته ها بخیر.
وبلاگ شما عجیب به آدم آرامش میده.مدتی است دایم سر می زنم.به سه تاتون!
خدا حفظتون کنه!
هوالله.
نمی دونم چرا گاهی با اینکه به شدت دوست دارم روی دو سه تا نکته ای که می گیرم مانور(!) بدم، اما نهایتش ترجیح می دم سکوت کنم!
خوب اولش می گفتین که آخرش این جوری نشه!
salam,
age eshtebah nakonam shoma Paris hastid,
ehtemalan khodetoon behtar midoonid, Paris markaze foorooshe gooshte halal dare, restaurant ham dare ke gooshte halal serve mikone, Burger King Muslim ham dare.
:)
خب از این به بعد که می ری مهمونی با خودت ناهار ببر
سلام...

۲۶ ایمیل!
که جواب ندادم هنوز...

یاد اون روزی می افتم که با صدای بلند
می گفتم...هر کسی ایمیل بزنه حداکثر ۵ دقیقه بعد
بهش جواب میدم.!
اونم با اینترنت ایران!...

بله - پاریس گوشت حلال داره.
اینجا مشکل من هستم که وقت ندارم
و ترجیح میدم گاهی بیسکویییییت بخورم تا ناهار!
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک                               جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید!!!!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی