Unknown
سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ
من شیطان را دیدم.
باز هم با حادثه ای بکر به فکر آمده بود
تو هم از حرارت زمین او را دیدی.
باز هم مثل همیشه دنبال من آمدی
اینبار تو اول نماز خواندی
و من تمام ایمانم را خمیازه می کشیدم
یادت هست گفتی :
محمد!
چرا چشم بسته نماز می خوانی.
فکر کنم کراهت دارد!
و من سکوت کردم ...
شاید بهتر بود می پرسیدی چرا اینبار
قبل از بسم الله نماز گفتم :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم...
یا اینکه چرا این آیه ی نورانی را به آن ذکر لطیف
در عمق قنوت های تیره ام اضافه کردم که :
ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنو بربکم
فآمنا ...
تا گفتم : السلام علیکم ...
فرشته ی جوانی با لبخند های مشهور اساطیر
نزدیک آمد و به هر زبانی راه مسجد را نشان داد.
تو زبانت از این همه زیبایی بند آمده بود - آری
محو تماشای فرشتگان شدن خود دریای لذت است!
ولی من باز هم
طبق این سنت کهن زندگی ام
با جوابی که می گفت :
ما همین چند دقیقه اینجا هستیم...
لبخند لطیف فرشته را خراب کردم.
و فرشته ناپدید شد
و حالا حسرتی در دل دارم
به بلندای گیسوان به غارت رفته ات...!
یادداشتهای شخصی
بروکسل
۱۷ فوریه ۲۰۰۷
باز هم با حادثه ای بکر به فکر آمده بود
تو هم از حرارت زمین او را دیدی.
باز هم مثل همیشه دنبال من آمدی
اینبار تو اول نماز خواندی
و من تمام ایمانم را خمیازه می کشیدم
یادت هست گفتی :
محمد!
چرا چشم بسته نماز می خوانی.
فکر کنم کراهت دارد!
و من سکوت کردم ...
شاید بهتر بود می پرسیدی چرا اینبار
قبل از بسم الله نماز گفتم :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم...
یا اینکه چرا این آیه ی نورانی را به آن ذکر لطیف
در عمق قنوت های تیره ام اضافه کردم که :
ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنو بربکم
فآمنا ...
تا گفتم : السلام علیکم ...
فرشته ی جوانی با لبخند های مشهور اساطیر
نزدیک آمد و به هر زبانی راه مسجد را نشان داد.
تو زبانت از این همه زیبایی بند آمده بود - آری
محو تماشای فرشتگان شدن خود دریای لذت است!
ولی من باز هم
طبق این سنت کهن زندگی ام
با جوابی که می گفت :
ما همین چند دقیقه اینجا هستیم...
لبخند لطیف فرشته را خراب کردم.
و فرشته ناپدید شد
و حالا حسرتی در دل دارم
به بلندای گیسوان به غارت رفته ات...!
یادداشتهای شخصی
بروکسل
۱۷ فوریه ۲۰۰۷
۸۵/۱۲/۰۱
مثل همیشه خیلی لذت بردم
خیلی دوست داشتم که الان آگوست بود !