در ملکوت سکوت(۳)
« دور از تبارم
روزی
روی دست های مرگ
می بارم!
و
آسمان نفسی می کشد
به راحتی!...
و چراغی
سوختن را فراموش می کند!
و صدایی
دود می زند
و خیابانی پر از سیاهی ِ حسرت می شود!...
یک روز ،
شب که می آید
به ماه می نگری
و صدای دیروزی ام را
آه می کشی
و بر لوح مزارم
«هرگز ! »
در باد می تابد
تا ابد!
... »
پ.ن : اصولا ما ایرانی ها آدم های مسئولیت پذیری هستیم!!
نمونه اش همین جناب سعدی است -که ما مدت های مدیدی است
احساس همزاد پنداری مان را با ایشان هم تقسیم کرده ایم -
دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست!
و بعدش سریعا یکی دیگر را مقصر می دانیم :
دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست
« با غمزه بگو تا دل مردم نستاند!»
و به بقیه هم البته کنایه های خاله زنکی میزنیم که :
آنان که ندانند پریشانی مشتاق
گویند که نالیدن بلبل به چه مانَد!
بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز
همخانه ی ما باشی و همسایه نداند!
پ.ن : مراسم نوروز اینجا را که خدا را شکر من نبودم
اما قضیه به قدری ضایع بوده که اجانب هم محکوم کرده اند!
اصولا ما یکی از بی فرهنگ ترین ملت های دنیا هستیم
اگر چه تمام بی فرهنگان محترم همه استناد به این دارند که
اولین اعلامیه ی حقوق بشر را جناب کورش(!) تدوین کرده اند
اما همین بر و بچه های با حال و بی شعور ایرانی به هیچ کدوم
از قوانین احترام نمی ذارن - البته اینجا باز بهتر از ایران هستن!-
استدلال درستی!! هم دارند میگویند چون همه ی کشور دارند به
مملکت گند می زنند ما اپسیلونی بیش نیستیم!
به همین دلیل ما اینجا تنهایی را به بودن با هم وطنان عزیز
ترجیح می دهیم!