Unknown
قال هذا من فضل ربی
لیبلونی أشکر ام اکفر
و من شکر
فانما یشکر لنفسه...
پ.ن : باز هم خدا به من لطف کرد و من در برابرش کوتاهی کردم...
جناب صائب از آن دسته شاعرانی هستند که
در این جور مواقع ×خیلی به درد می خورند :
بس که بد می گذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند!
× غرض آنکه دیشب با حسین به عنوان شب آخری
که در پاریس با هم بودیم رفتیم -رصدخانه ی مدون -که
به علت تاخیر در ارسال عکس ها نگارش ماوقع را به روزهای بعدی
موکول می کنیم !
حالا هم تهران هستیم.. (جز یک نفر به کسی نگفته بودم)
فردا هم دارم میروم عسلویه ..کاش حامد و حسین هم بودند و ...
پ.ن : بعد از مدتها به وبلاگ دوستان سر زدیم...البته این مهم چند روز پیش
انجام شد! ... به نظرم نوشته ها بهتر شده و دوستانه تر!
به قول مشهور ( با توجه به فضای غیرمنتظره ی گل و بلبل و سیاه چاله! )
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم :دی !
-----------------
* از تمامی دوستان که حقیر را در این سفر تنها گذاشته و باعث شدند
کل مدت پرواز را به هم وطنان بامزه مان نگاه کنم و لبخند بزنم
تشکر!
از هم وطنان محترم که همچنان لبخند را -با اظهار نظر های آنچنانی-
به لب های ما نگاه می دارند نیز تشکر!
:دی