Unknown
چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ
آه از این دل که به صد بند ، نمیگیرد پند ...
حسابم را با همه تسویه کرده ام
جز با چشمانت ...
حسابم را با همه تسویه کرده ام
حتی با مرگ!
پ.ن : خورشید در آسمان اتفاق کمی نیست...
پ.ن : منتظر شب می مانم تا برایت کمی گله کنم
و تو اصلا نخوانی...
از صبح منتظر شبم...
اینجا شب ها هم آفتابی است...
نگو برای چه پنجره را بسته ام!
از نور بدم می آید!
پ.ن : ندای یعقوب نبی را تکرار میکنم که از رحمت خدا
نامید نمی شوند مگر ...
زلف سیاه تو بوی پیراهن یوسف است
پس بی شکیب باش
که چشمان پدر سفید شد
از اشک...
و حزنی الی الله...
پ.ن : چقدر برایت بنویستم که نخوانی و جواب ندهی؟!
و نفهمی که دلخوشی های روزانه ام
این دست نوشته های شبانه است
که حتی یکی
محض رضای خدا
به دستت نمی رسد!
پ.ن :
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیـلی از او شوریده تر بود...
۸۶/۰۳/۲۳
ناگهان نیشی تو بر لیلی زنی
در پناه هو