دل آرام



بایگانی

Unknown

سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

درخت من آواره در بادها

شکوفایی ام رفته از یادها...



پ.ن : چرا در قنوتم نمایان شدی؟
چرا در سکوتم غزلخوان شدی...

چرا در پناه نسیمی شگفت
بهـار تو رد دلم را گرفت..

چرا ای شکوفایی سرمدی
ز تقدیر من زودتر آمدی؟...

 پ.ن :‌ جملات خبری جدی!
افسوس می خورم به ناپرهیزی این روزهایم
که راز شیرین شورها و روزهای دانشجویی را برملا می کند...

~ چه روزهای سختی ...

می بینی!...
من هیچ وقت برای خودم آرزویی نداشته ام
که وقتی دسته دسته دلخوشی هایم
مثل منظره هایی تشنه می میرند
غمگین شوم...

اما اینبار...

گاهی دلم برای خودم خیلی می سوزد...

~ امروز به تو می گویم تا فردا یادت بماند
از خود هیچ نگفتم
و پشت لبخندهایم پنهان شدم تا
تبسم تان را ببینم و
به حال دلم بگریم...
برای خود هیچ نخواستم
جز آنچه دلم به اقتضای سادگی اش
آرزو کرد...
و هیچ کس نفهمید جز خدا...
آرزوهای گمراه من را...

۸۶/۰۴/۲۶

نظرات (۵)

زیادی رازدار بودنم بده ها!راستی اگه آرزوهات گمراهیه پس چرا دلت می سوزه!؟
و هیچ کس نفهمید من چقدر تنهایم و صبور...
گم...راه!

آرزو ها گم نمیشن چون اراده دست آدماست،ماییم که گمشون می کنیم. تا جاییکه میشه بید دنبالشون رفت ولی اگر نشد:
دور گدون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
آن مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
...:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی