دل آرام



بایگانی

Unknown

جمعه, ۱۹ مرداد ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

ما ، آتش افتاده به نیزار ملالیم ،
ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم ،
بگذار که – سرمست و غزل خوان – من و خورشید
بالی بگشاییم و به سوی تو بیایی
...م



۱. این روزها فقط برایم مهم است که ...

۲ . که می گوید این لجبازی هایت زندگی بخش نیست؟
که می گوید که همیشه از موافقت زندگی باید ساخت..

من عاشق زندگی ام!
که می توانم بخوانمت و ...
صدایت را با رمز و کنایه بشنوم
و
هزار هزار آرزو و خیال در سر داشته باشم که....

۳. در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز...


۸۶/۰۵/۱۹

نظرات (۶)

سلام محمد! نمی دونم الآن کجای این دنیایی و چه کار می کنی؟ اما اینجا تو مدینه یه لحظه اینترنت پیدا کردم. اومدم فقط بهت بگم وقت طلوع تو بقیع به یادت بودم. دعا کن خدا من رو تو خونش راه بده!
حسین من رو  یادت نره ها ! :دی
ایشالا که قبول باشه

محمد عزیز سلام...........................
با رمز و کنایه موافقم٬
هر طور که صلاحه
¿
۲۰ مرداد ۸۶ ، ۰۵:۱۸ خرچنگ زاده
اون لینکی که برات فرستادم دریاب.
چه توان کرد ...

........
چرا همه که هایت ناتمام ماند.
می دانم می خواهی خوب بنویسی اش.
تا اینجایش را نوشته اند، سفیدی ِ مانده سهم توست که چگونه بنگاری.

یارب مددش کن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی