Unknown
يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ
بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت ...
حسین پناهی
پ.ن : به قول شهریار :
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست...
تو میرسی به عزیزان ، سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست !
۱. باید ساکت باشم و آرزویی نکنم...
۲. همیشه فرارهای کودکانه ی نگاهت
نوازشگر لحظه های دور و درازم بوده است...
همیشه خاطره های گاه و بیگاه مثل
غم های بی دلیل و گرم زمستانی
در گلویم می ماند و ...
آخرین جملات همیشه آزار دهنده است
مخصوصا وقتی با - ای کاش..- شروع شود!
۸۶/۰۵/۲۱