دل آرام



بایگانی

Unknown

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

شاید به پایان رسیدیم ، یک شب که باران ببارد...



۱.
می خواهم انتقام بگیرم من از خودم !

۲. آرام آرام نوای دلنشین و آشنایی را زمزمه می کند
اینقدر شنیده ای که باز هر بار تازه است
دلش پر از دلهره و اضطراب ،
تنها آرامش زندگی اش
لبخند نحیفی است که بر لبان کودک جان گرفته است
نمی گذارد نام مادر تمام شود...

۳. « من تقلا می کنم تا خودم نباشم
چند قدم آن طرف تر
مریم مقدس سنگسار می شود...»

سید حسن حسینی

۸۶/۰۷/۱۶

نظرات (۴)

:دی
همیشه می آم...هر بار هر چه می کنم بنویسم نمی تونم...نمی شه..نمی دونم چرا...دل آرام واقعا دل آرامه...
بین تربت حیدریه و سنگون کجا میشه احتمالا ؟

البته یه کم سوالم یه جوریه...فقط مزید اطلاعات خودم پرسیدم

شاید نزدیک به چهارده سال پیش تمام ایران رو
شهر به شهر و روستا به روستا گشتیم...
البته بنا به ضرورت بود اما
ما که بچه بودیم خیلی خاطرات خوبی از اون روزها داریم.

از لار - بندرلنگه- مریوان (آه خدای من! ...توضیحش سخته!)
و خیلی شهرهای دیگه که بعضیش از خاطرم رفته...

اما به نظرم من دیدن
هیچ جای اروپا به اندازه ی دیدن خود ایران
کیف نمی ده!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی