Unknown
دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ
شاید به پایان رسیدیم ، یک شب که باران ببارد...
۱. می خواهم انتقام بگیرم من از خودم !
۲. آرام آرام نوای دلنشین و آشنایی را زمزمه می کند
اینقدر شنیده ای که باز هر بار تازه است
دلش پر از دلهره و اضطراب ،
تنها آرامش زندگی اش
لبخند نحیفی است که بر لبان کودک جان گرفته است
نمی گذارد نام مادر تمام شود...
۳. « من تقلا می کنم تا خودم نباشم
چند قدم آن طرف تر
مریم مقدس سنگسار می شود...»
سید حسن حسینی
۸۶/۰۷/۱۶