... اللهم انی اسئلک بحق هذا الیوم...!
يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ
مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق...
خواب آن نرگس فتان تو ، بی چیزی نیست
تاب آن زلف پریشان تو ، بی چیزی نیست
مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق
ای دل این ناله و افغان تو ، بی چیزی نیست
دوش ، باد از سر کویش به گلستان بگذشت
ای گل ! این چاک گریبان تو ، بی چیزی نیست
« درد عشق ار چه دل از خلق نهان می دارد
حافظ این دیده ی گریان تو ، بی چیزی نیست »
پ.ن : صبر می کنم
آرام ..آرام
میگذارم تمام لذت محبتی که
در تمام این چند سال
ساکت و ساده و بی ادعا
بر خلاف تمام عاشقان مشهور قصه ها
در وجودم دمیدی
بار دیگر
خروشان و سر به زیر
جاری شود به تمام تنهایی ام.
غرق شوم در لحظه هایی که هرگز نخواهند آمد...
دلم میخواهد سرم را روی زمین بگذارم
و به موسیقی گرم خاک گوش دهم
تا سرد و سردتر شود
و نفس نفس هایش را بشمرم...
۸۶/۰۷/۲۲