Unknown
چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ
صبور شده ام!
اینقدر که میتوانم صبر کنم تا ببینم لبخندی که
روی صورت منشی است
چقدر دوام می آورد!
این روزها هر کلمه برایم معنای مدرن تری یافته است!
Team working مرا یاد برادران یوسف می اندازد
و سلام های دم صبح ، Update مزاحم ویندوز...
شمع و پروانه مرا یاد پیکان آبی سی سال پیشمان می اندازد!
فرهاد را که می بینم یاد -غار- می افتم و
شیرین مرا به یاد زنبور می اندازد
و خسرو همان نامه ای بود که پاره شد
لیلی مرا یاد «شاهدان عینی» می اندازد و
مجنون یاد اشانتیون...
خیلی صبور شده ام!
۱. به من میگه : یه چیزی بپرسم راستش رو می گی؟
-باشه!
تو واقعا فکر می کنی ماها احمقیم؟
- آره!
۲. همه رو برق میگیره ، ما رو شایعه ی چراغ نفتی!
۸۶/۰۷/۲۵
جالب و دل چسب می نویسی
چند تا از پستهاتو خوندم جالب بود
به منم سری بزن
بای