Unknown
رحمت نکند بر دل بیچاره ی فرهاد
آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیدست...
۱. بخوان !
به نام پروردگارت!
و ایمان بیاور به سادگی کلمات
و به کلمات ساده
که تنها و تنها
فقط برای دل بی قرار تو
به قلبت نازل شده...
من بر خلاف تمام واژه ها
مجنون و شاعرت خوانده ام
تا دیگر وقتش که برسد
لب هایت نلرزد
نگران و چشم به راه...
تا ببنید که کجای این راه
لیلای خود را گم کرده است...
لقد جاءکم رسول من انفسکم
عزیز علیه ما عنتم
حریص علیکم
بالمومنین رئوف رحیم
******
۲. شاید اولین باری بود که نترسیدم!
فقط به خاطر اینکه
دیگر مطمئن بودم
وقت درد که میشود
تنهایم نمی گذاری...
۳. دوباره برگشم سر جایم!
هر چند به قول پرویز پرستویی :
توی این مملکت کی سر جاشه که ما باشیم!
اما برای من پاریس با سه ماه قبل خیلی فرق کرده بود...
قبل از آنکه بیایم به خودم می گفتم
تو در کشور خودت بیگانه و مهجور و دورانداختنی بودی
چه برسد به کشور بیگانه
چه برسد به قلعه ی آرزوهای دوستانت!
نامه ی یکی از پنج هم خانه ای هایم در اسکاتلند را توی هواپیما باز کردم
برایم نوشته بود :
تو همیشه شاد بودی...
اگر چه خوب یادم است که آن روز -درست به موقع-
چشم های اشک آلود مرا دیده بود!
نوشته بود :
انگار هیچ چیز برایت جدی نبود!
اگر چه خوب یادم است که بداخلاقی هایم را وقت کار دیده بود!
آهان یادم رفت بگویم .. نامه این جوری شروع میشد :
« این ها را با گریه می نویسم ، برای دوستی که شاید هرگز
دیگر نبینمش!....»
چه فایده...کاش تمام این ها وقتی بود
که دلم سنگ نمی شد!
نامه را گذاشتم داخل کیفم.
خلبان می گفت :
هوا خیلی خوبه...فقط یه کم توربولنسی داریم
و اگه لرزیدیم نترسین!
۴. آمده بود اینجا...می گفت معنای این آهنگه چیه!
گفتم :
تو ، به دریا می نگری
به آبی و سبزهایش...
و تنهای تنها با خاطرات ات!
چشمانت را می بندی
و دیگر حتی به افق هم نگاه نمی کنی...
چه عجب ما پس از مدتها یه وبلاگ درست حسابی پیدا کردیم!
اول که داشت باز میشد گفتم اه(به فتح الف)بازم ازین زمینه سیاها ! ولی اینجا نزدیکای ۶ نماز صبح میخونن و میرن تو فکر امام رضا(ع) .هم عکسش قشنگ بود هم نوشته هاش.خیلی حال میده وقتی یکی میتونه اونی که تو نمیتونی به زبون بیاری رو به زبون بیاره.( پست امام رضا)
اصلا بیا با هم دوست باشیم یعنی اول بشیم بعد باشیم.
سینک مستر ام بی دونقطه دش دی.