Unknown
نه شوخی نمی کنم به خدا....!
همین پنج شنبه شب رفته بودم شام بیرون. طبق معمول تنهایی.
از کلاسی که ۵ دقیقه قبل از شروعش ثبت نام کرده بودم می اومدم.
توی راه می خوندم : نترسم دیگر از طوفان که افتادم به دریایی که پایانش نمی بینم!
خلاصه. کیف کامپوترم که تمام اسناد و مدارک ( از مدارک دانشگاه گرفته تا مدارک
شخصی...) بعلاوه ی پاسپورت و کارت بانکی فرانسه و همه چیزم را دزیدند!
دلم می خواست من هم یه تیزی دستم بود
حسابی از خجالتشان در می اومدم اما هر چی فکر کردم گذشته ی من
ارزش حتی یک خراش جزیی را هم نداشت!
مسیر بین پلیس و اونجا نزدیک ۱۰ کیلومتر بود که دویدم و با هر افسری که
صحبت می کردم به یکی دیگه ارجاع میداد و خلاصه اینکه هیچ کدومشون
حاضر نشدن بیان به محل! ( باورتون میشه؟؟؟...حق دارین منم باورم نمیشد!)
توی راه به خودم اوون آیه ی نورانی قرآن رو یادآوری می کردم که هر
بدی ای به انسان میرسه از خودشه و تمام خوبی ها از خداست.
اگر این بدی کفاره ی گناه بوده که الحمدلله!
اگر آزمایش الهی است که باز هم الحمدلله که سخت تر نبود که
بی جنبه بودنم را بروز دهم!
**** خلاصه ی کلام اینکه ... گذشته ام را بردند!
اما خوبی اش این است که دیگه هیچ کس به صورت رسمی منو نمی شناسه!
هیچ مدرکی وجود نداره که من همون آدم سابقم!
اصلا من هیچ کس رو هم دوست نداشتم و هیچ کس هم من رو !
خیال همتون راحت!