آشنایی نه غریب است که دلسوز من است .. .
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است .. .
سراسر درد و آهم کن
.
.
.
فقط یکدم
نگاهم کن !
« راستی در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی؟ »
قیصر..
پ.ن :
از حال و روزم هیچ کس جز خدا خبر ندارد.
و کفی بالله شهیدا ..
و من
مثل تمام روزهای زندگی ام
جز به رحمت اش
به هیچ امیدی نمانده ام..
و لبخند دروغین هیچ شبی
روزم را تاریک نکرده..
پ.ن : من این روزها یاد گرفته ام که از خودم ننویسم.
از خودم نگویم..از خودم دفاع نکنم..
تازه می فهمم حرف های دوستان پاک و مومن را
که می گفتند که اینها حدیث نفس است..
آری..این ها همه حدیث نفس بود.
اما من به دست های مادرم قول داده ام
که شبیه به مهربانی او بنویسم..
به آرامی قلب اش ..
به بغض در گلو پیچیده سوگند ..
ربنا لاتزغ قلوبنا ..بعد اذ هدیتنا
و هب لنا من لدنک رحمه.
انک انت الوّهاب!
پ.ن : هیچ وقت تحت تاثیر آدمی قرار نگرفتم..جز آدمی که
از خدا می ترسید..
دلم برای کسی تنگ نشده...همه ی آدم هایی که دوستشان داشته ام
تمام این روزها پیش چشمم بوده اند...
حکایت همان "کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را"ست...
اما خاک را تا بخواهی دلتنگ شده ام...
دیوارهای دو کوهه...سنگلاخ های هویزه..نخلستان های مینو ..
برای حرم آقا دلم تنگ شده ..
آقایی که خودش غریب الغرباء است
ولی همیشه دل پناه ماست..
برای باب الجواد (ع)..و دعای ورودش..
به قول حافظ : آشنایی نه غریب است که دلسوز من است...
و من هر روز و هرشب منتظر قدم هایش هستم ..
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک..
« تبری می جویم
از سنگ جاهلی که
نرخ مروارید محمدی را شکست
از پولادی که در کوفه
برج آفتاب را به دو نیم کرد
و در عاشورا
بوسه گاه نبی را در نوردید..»
سید حسن حسینی
اگر آن صنم ز ره ستم پی کشتنم بنهد قدم
لقد استقام بسیفه و لقد رضیت بما رضی ..
به دیار عشق تو مانده ام ز کسی ندیده عنایتی
به غریبی ام نظری فکن تو که پادشاه ولایتی !
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم!
الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله ..
پ.ن :
درست یکسال از اینجا آمدنم گذشت..مثل برق..
از خدا شرمنده ام ..
که هیچ قدمی در راهش بر نداشته ام..
و به خودم ستم کردم ..
ربنا اننا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین..
از خدا می خواهم که فرصت جبران گذشته را
به من بدهد ..
و مرا به دست خویش بسازد..
و سرباز اسلام و مسلمین قرار دهد..
ربنا انک جامع الناس لیوم لا ریب فیه
ان الله لا تخلف المیعاد
خدایا .. مرا دوست داشته باش..
و از شر شیطان و دوستان شیطان .. مصون بدار..
خدایا ..
از غفلت ها و گناهانی که غضب تو را
حلال می کند .. به تو پناه می برم ..
ربنا لا تجعلنا فتنة لقوم الظالمین ..
یا من یسمی بالغفور الرحیم ..
بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم ...
پ.ن ۱ : انصاف نبود که دستم را بگیری
و درست سر بی قراری
رهایم کنی به آرزوهای دور..
پ.ن ۲: از روزهای شلوغ..
از روزهایی که هر روز و هر لحظه به آدمی یا حرفی
فکری می کردی..فاصله گرفته ای.
و حالا هیچ..
سکوت..
من حتی نوشته های قبلی همین جا را هم نمی توانم بخوانم
چرا نباید آدم از خودش پشیمان باشد..
..
من از خودم توبه می کنم..
از خدا می خواهم که مرا بپذیرد
و مرا برای خودش بسازد..
پ.ن : اللهم انی اسالک موجبات رحمتک
و عزائم مغفرتک ..
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را ..
پ.ن : یا سریع الرضا ..
دلم برای ضریح آقا تنگ شده..و چشمان کودکی که
به چشمان اشک آلود من خیره می نگریست..
من هر وقت میرسم به اینجای شعر قیصر که :
- آیا در روزگار آمدنت هستم..-
چشم هایم داغ میشود..