دل آرام



بایگانی

سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ملامت من مسکین کسی کند که نداند
که عشق تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت!



الهی کفی بی عزّا ان اکون لک عبدا
و کفی بی فخرا ان تکون لی ربّا
.
.
الهی انت کما احب!
فاجلعنی کما تحب ..

پ.ن :‌ قصه ها روی دلم مانده است. اما قول میدهم همه را
برایت بخوانم.
قصه های دنباله دار تاریخی..معجزه ی اسم هایی که در زندگی من
آمدند و هرگز نرفتند ..
و انشاءالله نخواهند رفت.

پ.ن : حدیثی از پیامبر اکرم (ص) می خواند که
هر کسی حتی سنگی را در این دنیا دوست بدارد
در آخرت با همان سنگ محشور می شود!
.
یعنی می شود که من به دست های تو تمام شوم؟
..
من ..
و هو علی کل شی قدیر

پ.ن :‌

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است ..

۱ نظر ۲۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه ی کوثر کنم ..



پ.ن : از همه چیز و همه کس فاصله گرفته ام.
.
.
.
حتی دل آرام هم دیگر مرا نمی شناسد.
و کلماتم را گریه نمی کند.
..
می ترسم..نه از زندانی که
هر چه من بزرگ می شوم. کوچک تر می شود.
نه..
می ترسم که تمام شوم
با دست هایی تهی
که لیاقت هیچ کدام از نگاه های تو را نداشت..
.
.
.

من خشی الرحمن بالغیب و
جاء بقلب منیب ..

۷ نظر ۱۷ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

غم عشقت بیابان پرورم کرد ..
.
.

.


۱۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهر آشوب
به تلخی کشت حافظ را و .. شکّر در دهان دارد! 


پ.ن :
تو مثل آیه ای روشن نازل شده بودی و من.
و من هر بار به تو امتحان می شدم.
و آزمایش های من ..با من بزرگ می شدند
درست همانطور که تو با من.
من هنوز به دست های تو بستگی دارم
هر چند که حالا..سراغ تو را
از چروک های پیشانی ام می گیرم.
و دلی که دیگر برای دلتنگی
منتظر بهانه نمی ماند..

با من حرف می زنی.
و مدار نادانی هایم با اتصال هر چند کوتاه تو
قطع می شود.
نمی دانم چه کسی گفت که لولا یکلمنا الله ..
او تاتینا آیه ..
تو مثل آیه ای مدام بر من نازل می شوی.
و من از تو ناگزیرم. انشاءالله.

۱۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

به مادرم سلام می کنم ..



روایتی است از مولایمان حضرت حجت (روحی له الفداء)
که :
« و فی ابنة رسول الله لی اسوة حسنه»

برای من فاطمه الزهراء (س) اسوه ی حسنه است.
...

پ.ن : آشنایی نه غریب است که دلسوز من است..

۴ نظر ۰۹ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گریه ام یعنی باران بهار

هم نمی گیرد و هم می گیرد ..



پ.ن : درد دارد...
اما گمان می کنم که هنوز
تحملش را دارم.

۹ نظر ۰۵ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

اللهم انی افتتح الثناء بحمدک .

و انت مسدد للصواب بمنک.
و ایقنت انک ارحم الراحمین
فی موضع العفو و الرحمه
و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه
و اعظم المتجبرین فی موضع الکبریاء و العظمه 

اللهم اذنت لی فی دعائک و مسئلتک
فاسمع یا سمیع مدحتی
و اجب یا رحیم دعوتی
و اقل یا غفور اثرتی ..



پ.ن :
من مدیون این غم هستم
که مرا بی تو نمی گذارد ..

۰۴ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا جام مرا گم کرد لیلی؟!

۲ نظر ۰۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

علی الارائک ینظرون
تعرف فی وجوههم نضرة النعیم ..



« از مادرم بپرس !
گلویم ، شلاق خورده ی کبودی هاست
و مهر سجده ام ،
مزاری گم نام ..
زیر ثانیه های نامی حسرت!

از دیروز بی کسی
تا چشم های امروزی ات
چند قرن حیرت نوری فاصله دارم؟ »


از شرابه های روسری مادرم
سید حسن حسینی

۴ نظر ۳۰ فروردين ۸۹ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

نمی دانم چه شد که از اول این بهار..این بغض در گلویم مانده است.
رسوایم می کند میان این همه خنده و شادی..
حالا دارد سوره ی مریم را می خواند.
و چشم های من که طاقت ندارند :‌
و اذکر فی کتابک مریم..
اذ انتبذت من اهلها مکانا شرقیا
...
فاتخذت من دونهم حجابا .
..
و من به این -من دونهم- سخت معتقدم.
:
فارسلنا الیها روحنا
فتمثل لها بشرا سویا
..
و اینجاست که مریم (س) جمله ای می گوید تکان دهنده ..
و سنگین که :

قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا ..



پ.ن :
گاهی احساس می کنم
نشانه ی عظمت خداوند این است که
صدای ضعیف بنده ی ناچیزی مثل مرا هم
می شنود..
اذ نادی ربه نداء خفیا ...
.
.
یا رحمان ..

۷ نظر ۲۷ فروردين ۸۹ ، ۰۰:۳۰