دل آرام



بایگانی

جمعه, ۴ تیر ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

صبور باش دل من ..

۱۲ نظر ۰۴ تیر ۸۹ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود ..

۱۰ نظر ۰۲ تیر ۸۹ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

انت الرحمن و انا المرحوم..
و هل یرحم المرحوم الا الرحمن ..


- گمانم این ،قلب مناجات
امیرالمومنین (روحی له الفداء) است-

~ می دانی ..آدم ها دو دسته اند..
آنها که با خاطرتشان زنده اند.

و آنها که بدون خاطراتشان ..
حالا به قول شاعر :
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتم را بیاور تا بگویم کیستم!


~ غربت چندان در من تاثیر کرده و با من رفیق شده که
در هر جمعی و محفلی که آشنایی می بینم
نا خوش می شوم..
دلم می خواهد گوشه ای بگیرم و اشک هایم را
که هنوز به بند بند دعای توسل بند است
پنهان کنم..
من نمی دانم. کدام یک از آن سیصد نفر
باور می کند این سطرها را .. از من.
ولی من ...
همچنان با خودم همنوا بودم
آنقدر که ترسیدم که دیوانه ام بخوانند..

 ~ از نگاه ها فرار می کنم.
و تو به من می گویی که وعده ات حتمی است..
و من با چشم های خواب آلوده
تو را دوست دارم.
که تنهایی هایم را مهربان ترینی..
و گریه هایم را
با تمام سختی اش
می بخشی ..
صبر می کنم..فقط به خاطر آنکه
صبر را دوست داری..

۵ نظر ۳۱ خرداد ۸۹ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

دلم رفت و ندیدم روی دلدار ..



پ.ن : اللهم انی افتتح الثناء بحمدک ..
نمی دانم .. اما روزها و شب هاست که بی قرار تو
به دنبال همان - مکان شرقی- ام ..

من تمام بغض هایم را که نمی شکند
بی اجازه ی تو
به تو تقدیم می کنم..

پ.ن :
نمی دانم..اگر اینجا آمدنم به خاطر خدا نبوده
خسر الدنیا و الاخرتم ..

۲۴ نظر ۱۷ خرداد ۸۹ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

به زندانم .. به جان تو ..

 

پ.ن : لعنت به دنیای بدون تو ..
لعنت به روزهایی که باید خنده هایم را به زور حواله ی
دنیای سیاه شما بکنم..
لعنت به من.
که درست وقتی که شاعر غصه هایم بودی
دست تو را فراموش کرد
دلم..

نمی دانم چه بلایی سرم آمده..
اما باز هم خیال آن خواب ها را دارم.
همان ها که هنوز هم شیرینی اش
زندگی ام را می گرداند.

پ.ن : گاهی این -معیشة ضنکا- را که قرآن می فرماید
برای زندگی آنانی که - من اعرض عن ذکری-
در بند بند روزمره گی های اینجا می بینم.
اینجا آدم ها سطحی اند
خوشی های سطحی اند
ناخوشی ها سطحی اند..

ای صد رحمت به غم های عمیق..
ای دریغ از شوق های بی انتها..

پ.ن : من تنهایی ام را به تو تقدیم می کنم.
به تو که
دعایت پناهم بوده است
در لابه لای این همه درد..

۱ نظر ۱۵ خرداد ۸۹ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

بر این در جان بده یا ترک ما گیر
بر این در سر بنه یا غیر ما جوی ..

پ.ن :
هدیه ی تازه ای نیست.
دل .. همان دل است. حتی خسته تر.
و غم همان غم ..حتی کهنه تر ..
و حالا دیگر فهمیده ام.
تمام این روزها..
تو منتظر قدم های من بوده ای.
نه من..
و من
تازه فهمیده ام
که از ازل
با اسم تو شروع شدم.
افسوس که کسی
این راز تاریخی را برایم نگفته بود..

پ.ن :
دستم نمی رود که چیزی از خودم بنویسم..

۷ نظر ۰۷ خرداد ۸۹ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گر چه دوریم به یاد تو قدح می گیریم ..
بعد منزل نبود در سفر روحانی



پ.ن : به سکوت که مبتلا شوی..کلمات جور دیگری نگاهت می کنند
انگار که فهمیده اند تو دیگری نیازی به درد دل آنها نداری..

آه خدای من ..چقدر خوب است که برای خودت هیچ کس نباشی..
یکدفعه از هیاهوی آدم ها ..به تنهایی بی انتهای خودت می رسی
و پناه می بری به ذکرهای نورانی.
همان هایی که از تاریکی نجات ات دادند ..
همان هایی که به دست شان بلند شدی.
اسم هایی که حتی اگر دیگر نبینی شان یا نفهمی شان
تو را دوست دارند..
بی آنکه بدانی.

پ.ن: حس عجیبی است..روی هر صفحه ی سفید
گوشه ی هر دفتر..یا روی تخته .. دستم به نوشتن که می رود
مدام این بیت می آید به انگشتانم که :

در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز..آن طرف بیش ترند

۴ نظر ۰۶ خرداد ۸۹ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

مادرم را می خوانم
در بی نشانی خاک
و دستش را می بوسم..

شاید باور نکنی
همیشه پشت نگاه تو سنگر گرفته ام
و جبهه ام
جز با جبروت مادرانه ات
نجوا نکرده است

شاید باور نکنی
در هیاهوی من
سکوت تو بال می زند
و در سکوتم
ترانه ی نامت
قامت می کشد..

سر بر زانوی مادرم می نهم
و هزار ستاره را می شمارم
و هزار زخم را
می بوسم ..

از شرابه های روسری مادرم

سید حسن حسینی





پ.ن : هنوز طاقت خواندن آخرین واژه هایت را ندارم
آنجا که علی را -که بیشتر از همه چیز امام صبر است-
خطاب می کنی :

استودعک الله و  اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة..
یا علی جان .. تو را به خدا می سپارم
و تا روز قیامت ..
به فرزندانم درود می فرستم..

و درست چند روز بعد از رفتنت
علی -که بیشتر از همه چیز امام صبر است-
به پیامبر شکایت می کند که :
 یا رسول الله.. عن صفیتک صبری
و عفا عن سیده نساء العالمین تجلدی

که ای رسول خدا..
صبرم در از دست دادن فاطمه تمام شده..

یا رسول الله
اما حزنی فسرمد
و اما لیلی فمسهد
و هم لا یبرح من قلبی
کمد مقیح و هم مهیج ..

ای رسول خدا..
اندوهم جاودانه
و شب هایم در بی خوابی می گذرد
و غم در دلم خانه کرده است
غصه ای دارم که دل را خون می کند
و دردی که از درونم می جوشد..

و علی -که بیشتر از همه چیز امام صبر است-
دست روی مزار بی نشان ات می کشد که

فراقک اعظم الاشیاء عندی
و فقدک -فاطم- ادهی الثکول-

الا یا عین جودی و اسعدینی
فحزنی دائم ابکی خلیلی


دوری تو برای من از هر غصه ای بزرگتر
و از دست دادنت از هر مصیبتی بالاتر است

ای چشم من!
یاری ام کن ! و اشک بریز
که در غم یارم
تا ابد می گریم

حبیب لیس یعدله حبیب
و ما لسواه فی قلبی نصیب

یاری که هیچ کس مثل او نیست

و جای او را در قلب من نمی گیرد
...


--------------------------------------------

پ.ن : هیچ کدام از پیامبران خدا در برابر رسالت خود
از مردم اجری طلب نکردند..
مثلا نوح (ع) می گفت : که من در برابر رسالم از شما
اجری نمی خواهم..پاداش من به عهده ی خداوند است
-و ما اسالکم علیه من اجری..ان اجری الا علی رب العالمین-
ولی پیامبر اکرم (ص) مامور به چیز دیگری شده است.

قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی..

پ.ن :
ظلم فدک آشکارا و روشن بود.
خداوند زمین ها و غنایمی را که از جنگ نصیب مسلمانان شده بود
بین آنان تقسیم می کند اما
در مورد فدک که بی هیچ جنگی به دست آمد
دستور می دهد که:

ما افاء الله علی رسوله من اهل القری
فللّه و للرسول و لذی القربی
و الیتامی و المساکین و ابن السبیل..

که پیامبر فدک را به فاطمه (س) ببخشد..
یعنی از این واضح تر برای حضرت نبوده
و حضرت از این غصب تاریخی به شدت ناراحت بودند
نه به خاطر سهم ناچیز دنیا..
که این نشان از انحراف از دستور و راه پیامبر بود.
اما در اوج همین عصبانیت و رنج تاریخی
دو نکته ی ظریف مشهود بود..

اول آنکه این خطبه ..در نهایت ادب است.
یعنی دختر رسول خدا..در اوج عصبانیت
در اوج مظلومیت..باز هم در قله ی مودب بودن است.

دوم اینکه..در همین اثناء..و در اوج بحث!
یکدفعه امیر المومنین از حضرت زهرا (س) می خواهند
که به خانه برگردند..
و جالب اینکه فاطمه (س) در پاسخ به ایشان
بی هیچ درنگی ..در اوج بحث..خطبه را ناتمام رها می کند..

السلام علیک یا بنت رسول لله

السلام علیک یا سیدة نساء العالمین

السلام علیک یا والدة الحجج علی الناس اجمعین ..

۲۷ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

به دشت افتاده مجنون زار و دلتنگ ..



اللهم انی اشکوا الیک..

۵ نظر ۲۶ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

من سر زلفت به دو عالم نفروشم ..

۳ نظر ۲۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰