روشن روان عاشق، از تیره شب ننالد
داند که روز گردد ، روزی شب شبانان...
«چهره ی آشنای تو را در انبوه قیافه های راحت
و بی اضطراب خلایق باز شناختم و محتاج تو شدم...
و هوای دل انگیز دوست داشتن ،فضای خالی جانم را پر کرد
و در تصور بودن تو در این غربت آسودم...»
دکتر شریعتی
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد...
پ.ن : این لینک را حتما ببینید.
البته من این حرف ها را سال ها پیش شنیده بودم
و برای روشن شدن حقیقت
-مخصوصا برای کسانی که مدعای حقیقت جویی دارند-
بسیار مفید است.
پ.ن : در باب شب گذشته یه دو نکته عرض کنم :دی
۱- کار شرع کار درهم و دینار نیست !
دلار رو نمی دونم...اما کار یورو هم نیست!!!
۲- عشق
-اگر معرفتی داشته باشد-
به خدا مورد تائید من است!!!
پ.ن :حیفمان آمد وقایع دیشب را (که ذکر آن هم روا نیست:دی)
به همین دو تا نکته تمام کنیم...فلذا این شعر را هم
که البته در خیابان سرودیم
و دو زبانه می باشد ( خدا می داند چرا:دی)
تقدیم می داریم :
گفت مجنون به دو چشمان سیاه لیلی
که من خیلی می خوامت ای پریتی (pretty) لیدی (lady) !
از روز ازل تا به ابد در دل من
افتاده ز thing عشق تو something ی!