دل آرام



بایگانی

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند..

۸ نظر ۲۵ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی..



فبای آلاء ربکما تکذبان

۳ نظر ۲۳ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست..



پ.ن : حسبی الله!

به لطف خدا..به خدا خیانت نمی کنم..
و لو آذیتنی بالهجر و الحجر..

زندگی فرصتی است که انسان
دلبستگی اش رو به خدا ثابت کنه..

اذ قال له ربه اسلم
قال :
اسلمت لرب العالمین..

...

اسلمت لرب العالمین..

۹ نظر ۲۱ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

گفتگو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم..


پ.ن : اللهم انی اعوذ بک من شرّ نفسی..

۲ نظر ۱۸ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی..



پ.ن :‌ بابا همیشه میگه :‌

فرق است بین آدمی که خدا رو واسه زندگیش بخواد
و آدمی که زندگیش رو برای خدا ..

پ.ن : احساس شوق عجیبی در دلم بود
وقتی خدا ماجرا را تعریف می کرد برای موسی که
وقتی کودک بودی به مادرت وحی کردیم که
تو را در صندوقی در آب رها کند..
و بعد از «محبت» خود به تو بخشیدیم..
و بعد دوباره تو را به مادرت برگرداندیم
تا قلبش آرام گیرد..

تا میرسد به اینجا که می گوید :
و اصتنعتک لنفسی..

خدایا !
ما رو برای خودت
انتخاب کن ..
و بساز !

۱۷ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

اللهم انی اسئلک رحمة من عندک
تهدی بها قلبی..
تهدی بها قلبی..
تهدی بها قلبی...

پ.ن :
 ..

۱۶ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ
..شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم.. .
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به افتخار بگویم که از تبار تو ام
هنوز هم که هنوز است بی قرار تو ام . .



پ.ن :‌ اشک هایم تقدیم تو باد!
وقتی با شنیدن همین چند خط مرا
به دست های تو می رساند ..

پ.ن :


مادرم را می خوانم..
و در بی نشانی خاک
دستش را می بوسم ..

-از شرابه های روسری مادرم-
سید حسن حسینی

۱۵ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

تا سر زلف پریشان تو محبوب من است
روزگارم به سر زلف پریشان ماند ..

۱۲ نظر ۱۲ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه ی مستی و رندی نرود از پیشم!

زهد رندان نو آموخته راهی به دهی است
من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم؟!

شاه شوریده سران خوان من بی سامان را
زانکه در بی خردی
از همه عالم بیشم!

پ.ن : درست پنج سال پیش
بالای برگه ی امتحان درس کنترل فرآیند
برای دکتر پیشوایی این سه بیت رو نوشتم..

پ.ن : دیرم شده است..برای خودم زمزمه می کنم
حیلت رها کن عاشقا!
دنبال درس و مشق رو !!

دیرم شده است و وسوسه میشوم که کفش هایم
را در نیاورم..
زمزمه ادامه پیدا می کند که :

با کفش روی فرش رو!

پ.ن : از همه ی این حرف ها گذشته :
سر به زانو
دست بر سر
خسته دل
آزرده جان..
۳ نظر ۱۱ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ
چهره ی خندان شمع ..آفت پروانه شد ..



سلام قول من رب الرحیم..

هیچ فکر نمی کردم این خبر رو اینگونه بشنوم
اگر چه همیشه حادثه ای بودم برای روزگار
و روزگار هم گاهی خوب تلافی می کند..

من به خودت..به اسم شریفت معتقدم
و هر چه دارم از خدای اسمت است..

من هر بار که از تو دلگیر بودم
و به نماز می ایستادم
احساس می کردم که ذکرهایم
نفوذ ندارد ..

شاید یادت بیاورم روزی
شبی را که کنار نخل ها
با هم خواندیم :
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک..

شاید شبی دوباره
آن روزها را به یاد آوریم..

دعایت می کنم..
برای همیشه
۱۰ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰