دل آرام



بایگانی

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

برای حمید و وحید :

قال هذا من فضل ربی لیبلونی أاشکر ام اکفر
و من شکر فانما یشکر لنفسه..

-سوره ی نمل- آیه ی ۴۰


پ.ن : دلم می خواست این را هر چه زودتر
برای خدای این خانه بنویسم..

پ.ن : اینقدر خاطره دارم که اگر شب باشد و
مهتاب از شیشه ی ماشین روی پلک هایم بیافتد
جرات ندارم نگاهی به آسمان بکنم..
دیدن ماه برای چشمانی حلال است که
خاطره ندارند..

اینبار شاید بیش از سه برابر آخرین باری که
به کوه رفتم ، بالا رفتیم..چیزی نزدیک به
۱۶ مایل .. ولی حتی فکر خستگی هم به ذهنم
نرسید..حتی آنقدر تشنه هم نشدم..
نگاهم به زمین بود و تنها می رفتم..
مدام حس می کردم که کسی انگار
پشت سرم می آید
یکی آمد و گفت : تنها آمده ای؟
فقط خندیدم و رفت ..

پ.ن : گاهی سوال کردن هم گناه است..
سوال داشتن هم همین طور..
این رو به وضوح از حس دلمردگی بعد از
یک سوال می فهمم ..

۱۰ نظر ۰۶ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۳ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

من به جمهوری آلاله ارادت دارم ..



بنفسی انت من مغیب لم یخل منا
بنفسی انت من نازح ما نزح عنا..

بنفسی انت ..

پ.ن : ای سید ما .. ای مولای ما
دعا کن برای ما ..

۰۳ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می داند خدای حال گردان غم مخور ..

۰ نظر ۰۲ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند ..



ما اون مستم که پا از سر ندونم .. ندونم . .

الحمدلله علی طول اناته فی غضبه
و هو القادر علی ما یرید..

۶ نظر ۰۲ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ق.ظ

خدایا ..خدایا
یگانه تویی ..

همه گریه ها را
بهانه تویی..



ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات
سیجعل لهم الرحمن ودّا..

-------------------------
« شاید باور نکنی 
همیشه پشت نگاه تو سنگر گرفته ام
و جبهه ام
جز با جبروت مادرانه ات
نجوا نکرده است... »

شاید باور نکنی...
برای من همینقدر دلخوشی
تا آخر دنیا بس است..

----------------------

پ.ن :
آه از این دل که به صد بند
نمی گیرد پند!

۴ نظر ۰۱ مهر ۸۸ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

نازنینا ... نازنینا . .

۶ نظر ۳۰ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات
سیجعل لهم الرحمن ودّا

مریم-۹۶



در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او
در فغان و در غوغاست..

پ.ن : درست در میان راه..
باز سراب فریبم داد..
اما تو میدانی
تشنه گی بهانه بود
به دنبال دست های تو بودم..

خدا میداند که
راهی را نمی روم که
آخرش تو نباشی..
حتی اگر راضی نباشی
به تلف شدن دلم..

حالا شاید دلم تنگ باشد
به جهنم..
با آرزوی تو
به بهشت می روم..؟

پ.ن : من رمز تو را لمس کرده ام
و دیگر دلخوشی ها
غصه ام را آرام نمی کند..

و لسوف یعطیک ربک فترضی..

۱ نظر ۳۰ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

نمی دانی وقتی اینجوری خبر عید را میشنوی چقدر دردناک است
اینکه یک فرصت دیگر از زندگی را از دست داده ای..

الان تنها آرزویی که دارم قطره ایست از آن
شوق عجیب هر سال که
روز عید به سراغ دل خیلی ها می آید..
از نزدیک سحر از خانه می روند برای نماز..
و خدا می داند که زیر لب چه حرف ها که نمی زنند..
چه نجواها که نمی کنند و
خدا می داند که این -اللهم لبیک- شان چقدر
دلم را می لرزاند..
من قدر این چهره های نورانی را
روزهایی مثل امروز می فهمم..
که از همه شان دورم..
و صدای گریه ی پنهان وقت قنوت شان
و نعمت لبخند بعد از نمازشان
را از دست داده ام.

نمی دانم اینجا فردا عید است یا نه.
اما امشب همزمان با شما
نماز عید می خوانم
حتی اگر قبول نشود
حتی اگر عید نباشد..

وقت شرعی من دلم است
که همیشه انگار قضا می شود..

۱۷ نظر ۲۹ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

همیشه در انتها
لبخندش
آغازم می کند..

۱۰ نظر ۲۶ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

لشکر عشق سعدیا..غارت عقل می کند..



پ.ن : قبل ها از غم فرار می کردیم..
حالا از هم !

پ.ن : تا حالا هیچ وقت پایان یک فیلم یا یک کتاب را سرزنش نکرده ام
فهمیده ام که داستان ها اگر شبیه روزگار باشند
درست مسیری را طی می کنند که نباید..

پ.ن :  انگار باز هم عجله کردم..
زندگی را نباید حدس زد
و گر نه ترکش هایش در روحت می ماند..
و به ندرت خوب میشود..

پ.ن : :شاید دلم
- این دعای قدیمی- . ..

۸ نظر ۲۵ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰