Sento la mano tua stanca
cerca i miei riccioli d'or ...
Sento ... e la voce ti manca,
la ninna nanna d'allor ...
Oggi la testa tua bianca,
io voglio stringere al cuor ...
هنوز که هنوز است
درد دامنه دارد...
حالت حاد Transition بین خواب و بیداری..
بوی حسرت نان..
آسیاب احساس
شاید همیشه نوبت ما فرداست!
اللهم اجعل محیا ی محیای محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم
دست شفاعت هر زمان در نیکنامی میزنم
بی ماه مهر افروز خود،تا بگذرانم روز خود
دامی به راهی می نهم،مرغی به دامی میزنم
هر چند آن آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی میکشم،فال دوامی میزنم
دانم سر آرد غصه را،رنگین برآرد قصه را
این آه خون افشان که من..
هر صبح و شامی میزنم
امروز پشت یک کارت پستال ..یادداشتی را دیدم که یکی از دوستان چهار سال پیش برایم نوشته بود:(با هند رایتینگ افتضاح یک ایرلندی متعصب البته!)
Never let that spark that makes you so loved disappear... /e
فکر کردم: «تو این چند سال خیلی تغییر کردهام.» دیگر از آن «جرقه» چیزی باقی نمانده. آن «جرقه»ی لعنتی، آن خندههای بیدغدغه، آن آدم گرم الکی خوش را انگار، جایی گم کرده باشم. فکر کردم: «چهقدر زود آدمها عوض میشوند.» لبخند تلخی زدم..معولا کار بهتری نمیشه کرد..!..