این تو و لیلای تو...من نیستم!
گفتی که حافظا
دل سرگشته ات کجاست؟
در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم...
...
چقدر دلم صدای بنان می خواهد و آهنگ تکان دهنده ی همیشه .
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند...
...
لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
حالا من می مانم و قول هایم و آرزوهایم...
اما نمی دانی تو که بعد از این هر وقت از خانه خارج می شوم
و چشمم می افتد به این دست خط نازنین
-که پای تمام مشق های زندگی ام حضور مهربان داشته-
و صادقانه و بی ریا نوشته است که :
اللهم افتح علینا ابواب رحمتک..
و خزائن معرفتک...
.
.
چه روزها و شب ها که در دلم نمی آید.
چه گریه ها که یادم می رود
و چه دست ها که نوازشم نمی کند...
- چهل سال حاشیه رفتم از تبارم
و دست هایم
دور گردن دریا
حلقه نشد -
...
من زخمی ام .
زخمی که دیگر خوب نمی شود.
مثل آدم هایی که می دانند دیر یا زود از همین درد
می میرند و روزها را به حسرت می شمارند.
آدم هایی که بعد از مرگشان اگر نگویند : حیف
حتما در دلشان می آید که : راحت شد!
لعنت به این زندگی..
زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست
در دست سر مویی از آن عمر درازم
حافظ غم دل با که بگویم که در این دور
جز جام نشاید که بود محرم رازم
دل بی تو آرامی ندارد...
رخ تو در دلم آمد..
مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو
در قفای فال نکوست...
نفحات وصلک او قدت ، جمرات شوقک فی الحشا
ز غمت ز سینه کم آتشی که نزد زبانه کماتشا
بتو داشت خو ، دل گشته خون، ز تو بود جان مرا سکون
فـهجـرتنـی فـجعلتـنی متـحیرا متـوحـشا
دل مـن بـه عشق تـو مینهد، قـدم وفا بـه ره طلـب
فلئن سعی فبه سعی، و لئن مشی فبه مشی
ز کمند زلف تو هر شکن، گـرهی فتاده بـه کار من
به گره گشائی زلف خود تو ز کار من گرهی گشا
تو چه مظهری که ز جلوهی تو صدای سبحه ی صوفیان
گذرد ز ذروهی لامکان، که خوشا جمال ازل خوشا
همه اهل مسجد و صومعه، پی ورد صبح و دعای شب
من و ذکر طره و طلعت تو من الغداه الی العشا
چه جفا که «جامی» خسته دل ز جدایی تو نمیکشد
قدم از طریق وفا مکش، سوی عاشقان بلا کشا
۱. تو یک اتفاق هستی
که
بالاخره
می افتی!
۲.همه با شراب مست میکنن
ما با سراب!
۳. من به گمنامی نمناک علف نزدیکم.
سهراب. سُک سُک!
Regardez les branches
Comme elles sont blanches
Il neige des fleursRiant de la pluie
Le soleil essuie
les saules en pleursEt le ciel reflète
Dans la violette
Ses pures couleurLa mouche ouvre l’aile
Et la demoiselle
Aux prunelles d’or
Au corset de guêpe
Dépliant son crêpe
A repris l’essorL’eau gaiement babille
Le goujon frétille
Un printemps encore
Théophile Gautier