و چون بر سر کلاس طلبهای سوال پرسیدی، مولانا سوال دیگر جواب دادی! و علما دانستی که مولانا از سوال ظاهری به سوال باطنی پی بردی و تلامیذ نادان این نفهمیدی. و استاد را وقت خوش آمدی و نعره ها بر آوردی..
و آوردهاند که شب امتحان ملائکه بر او نازل گشتی و سوالات امتحان برایش آوردی. و همه تلامیذ بر این مساله اجماع داشتی چه حل آن سوالات به عقل جن هم نرسیدی
و آوردهاند که روزی با یاران و دوستان در مجلسی نشسته بودی غرق در خوشی و در حجرهی مجاور یکی کتاب سیالات تلاوت کردی به صوت نیکو. تا به اینجا رسیدی که "پس گریزی نبودی از حل نیومریک ..." گفتهاند که این بشنیدی و صیحه کشیدی و جامه دریدی و از حال برفتی. و چون به هوش آمدی جمله مقالات و کتب جمع کردی و آتش زدی و گفتی که تاکنون در جهل بودمی. پس جمله طلاب جمع کردی و گفتی که من توبه کردم از این علم و بر همه است که هرچه اندوختهاید از کتب و مقالات بدور ریزید و طریق نوین در پیش گیریم که سعادت دنیا و آخرت در این بودی. و طلاب جاهل از این ناراحت شدی و گفتی که نتوان دوباره همه چیز عوض کردن بعد از دو سه سال و وقت آن بودی که ما فارغ شدی. ولی نور همین بودی که بر قلب استاذ تابیدی. و گفتندی که هر از چندی نور جدیدی بر قلب این استاد تابیدی!
و هر شنبه و ۴ شنبه پدیدار آمدی و غرقه در کنترل گشتی چندان که طیلسان از او جدا شده و او خود آگاه نه!
و در تمام فنون روزگار حریف بودی. از سفینه بین کرات design کردی تا وسایل علوم طب و نانو و مانو و دست مصنوعی برای مورچه و ماشین جارو برقی. و چون مسالهی جدیدی بدیدی بیتاب شدی و شب به خواب نرفتی و ایدههایی بزدی که سایر ابناء بشر شاخ درآوردی (و هیچ یک کار نکردی چون این ابناء بشر این ایدهها فهم نکردی و درهم و دینار به این اوستاذ ندادی)..
و جمله در باب او در حیرت بودی که نحن نحکم بالظاهر..آنکه مقبول بود به رد خلق مردود نیوفتد و آنکه مردود بود به تائید خلق مقبول نیوفتد...
و همراه مریدان را گوشتزد کردی که معراج مردان سر دار بودی و بقیه سر کار بودی..
و دستی در تفسیر داشتی و حرکت جوهری را رد کردی و به گور پدر ملاصدرا خندیدی که البته لبخند بودی و بلند نبودی و ابن سینا را نقد کردی تا بدان جا که تنش در قبر به صورت steady state نوسان کردی..
و آنچه گفتمی در باب آن غرقه دریای مواج آن بود تا آیندگان نگویند شرم باد این پیر را!
حتی یادت هم خاطره بود..
تصمیم گرفتم، آبی دریا را به خاطرت به خاطر بسپارم
اما حیف که ابرها مجال درنگ نمی گذارند
و باران ها جدایی می بارند!
تنها در کنار ساحل ایستاده ام
باد خنکی در هوای شرجی می آید
شهر زیر زمینی هم با دکتر فرهادی دیدنی تر است!
یـــک آهنگ از خواننده ی ناشناخته ی ایتالیایی..توصیف لحظات سرد و غمناک پاییز...هوای گرفته و باران هایــی که نمی آید..گویا وقت رفتن است..
Quando sono solo
sogno all orizzonte
e mancan le parole,
Si lo so che non c è luce
in una stanza quando manca il sole,
se non ci sei tu con me, con me.
Su le finestre
mostra a tutti il mio cuore
the hai acceso,
chiudi dentro me
la luce che
hai incontrato per strada.
این کوچه های زرد حالا دیگر میتوانند بی من بودن را تجربه کنند..دیگر کسی نیمه های شب از غصه سوت نمی زند...حالا میتوانید راحت باشیــــد..قصه ی من تمام میشود و دیگر کابوس هایتان تکرار نخواهد شد..
..مزه ی مرگ را درک میکنم..زیبایی هجوم می آورد..