دل آرام



بایگانی

۱۰ مطلب در دی ۱۳۸۶ ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

الحمدلله الذی نورُ وجه حبیبه...



خدایا...چه کیفی میدهد کنار عزای بی ریای امامت بنشینی
و به گریه های آدم های پاک دل اطرافت خیره شوی و
دلت بخواهد تا می توانی گریه کنی...
دلت می خواهد تمام دلبستگی های شش گوشه ات
را آرام و زیرلب زار بزنی...
 از نگاه ها دیگر نترسی و منتظر چراغ های خاموش بشوی
و کمی به مادرت فکر کنی..!

۲۶ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۴ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
..
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه
دل داده به آواز شباهنگ
..
آب ، آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ! که دلت با دگران است!
..
تا فراموش کنی...
چندی از این شهر سفر کن!



۱. آسمان که درد ندارد...دردهای من همه زمینی اند!
خیلی ها را از خودم دوست تر دارم.
آنقدر که از دیدنشان بیش از دیدار هر آینه ای شاد می شوم...
اما
اما نمی دانم چرا
هر بار که می آیم...آخرش می گویم
کاش نمی آمدم!
احساس می کنم سقفی که با هزار هزار خشت و به دست ،
روز به روز و هر شب روی هرم زمین
با تنهایی بی انتهایم...
ساخته بودم :
این روزها در این هم همه ی آدم ها و آرزوها
«من ها» و« از من ها»
موجودات کوچک فضایی با قیافه های بزک کرده و ملکوتی!
با سلام و صلوات.
با عرض ارادت.
با خلوص نیت.
با ذکر مصیبت.
با تبریک و تهنیت.
حتی با فاتحه ای ...

در هم می شکند!

۲. من شیفته ی قلب پاک -  عقل آرام - دلهره ی ساده - مناجات پنهان
کلام راست - نیت آشکار - دعای سحر و گریه ی شبم!

اینقدر خودخواهم که همه را وسیله ی امتحان خودم می دانم.
بزرگ و کوچک...فرقی نمی کند!

۳. می گفت :

ندانستن پتانسیل مهمی است.
آدم وقتی ندانسته اش را می فهمد 
کم کم موتورش خاموش می شود.
مثل آدم های دانا ، با عصا راه می رود...

۴. حدود ۱۰ -۱۲ سالی که گذشت.
خیلی از نیروی های با عرضه ی کشور از صحنه ی اجرایی کنار گذاشته شدن.
یا تخفیف پیدا کردن.

میگن :‌ بد اخلاقی کشور ترکمنستان..
نمیگن :‌ بداخلاقی در حق کشور ترکیه.

من به شخصه حاضر بودم از سرما بمیرم
ولی صادرات گاز به یه کشور مسلمان و طبق معاهده قطع نشه.

البته بعدا همه سر عقل اومدن ..
اما چه فایده که هشت سال داشت تموم میشد!

۵. همه یه جوری میگن که انگار حمله ی اسلام به ایران
باعث نابودی فرهنگ غنی ایرانی شده!!!
تفکر خیلی ها مثل دخترهای یزدگرد سوم شده که از ترس عرب ها
به کوه پناه بردن!!!

نمی دونم تا حالا یه کم فکر کردین 
والاترین آدم های روزگار...از حضرت آدم (ع) به اینور!
همه عرب بودن.

۲ نظر ۲۴ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

نوای دلنشین همیشه...

سرزمین نینواست...
زینبم آماده باش...زینبم آماده باش!

۱. به قول سید : دست آخر ، دست خون است!

۲. خدا رو شکر که امسال محرم اینجا هستم...خدا رو شکر!

۲۳ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

کی ام من؟
آرزو گم کرده ای
تنها و سرگردان...

نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه ...

۶ نظر ۲۳ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

شوق است در جدایی و
جور است در نظر...

هم جور به...

که طاقت شوقت  نیاوریم...!



۱. شده به آسمون خیره بشین؟
فکر کنین به ستاره هایی که هنوز نتونستن شما رو ببینن!
یا به زمین و گل هایی که هزار سال بعد از ما
جسور و لطیف از خاک بلند می شن...
شده فکر کنین ماه چقدر تنهاست؟
اصلا تا حالا تونستین یه درخت بکشین با رنگ های غلیظ و
پر رنگ.. یه درخت با هزار تا شاخه و برگ. توی یه دشت
کاملا صاف و یکدست ، سخت تنها ..

دلم می خواد یه آهنگ بسازم ...!
مثل صدای موج ها..پی در پی و ملایم...!

۲. به نظرم زندگی میلیون ها مجهول داره و میلیون ها معادله!
که گاهی مجهول ها رو هم نمی دونیم
چه برسه به معادله ها‌!
بد یا خوب...خیلی از این معادله ها اصلا منطقی نیستن
در مصاف با عقل ما !

۳. احساس این روزهایم شبیه همون موقع هاست که
در خواب ...داشتم از پله ها پایین می اومدم و یکی از پله ها نبود!

۴. از نقاشی های نیمه کاره خوشم می آد...
آدم میتونه هزار جور فکر کنه و با ذهن خودش ادامش بده
اگه قشنگ بشه..آدم خودش قشنگ بوده!
اگه زشت بشه...
فلسفه ی این کلمات نیمه کاره هم شاید همینه.

۴ نظر ۲۱ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

فزت و رب الکعبه!

۱. بمیرم دل...تو را دیوانه کردند!

۲. تصویر من رو از شهر شهید پرور شیراز دریافت می کنین!
از این جایی که هستم صدای مهیب تیشه به خوبی
احساس میشه که احتمالا کار فرهاد نباشه!
به هر صورت هیچ خواب شیرینی در کار نیست!

۳. «اگر مجنون دل شوریده ای داشت...»
لیلی تا حالا به یه جایی رسیده بود!!!

۴. یعنی واقعا جای شکرش باقیه که زلزله نیومده!
راه ها همه بسته و همه جا برف و مرف!
خیر سر همه شون هم یه اتوبوس خوب براشون گرفته بودم
که به علت برف نرسید به اصفهان!
اینا لطف کردن یه اتوبوس از این بنزهای چهل و هفت خسته
با این صندلی زرشکی ها بهمون دادن!
البته آقای راننده دید ما خارجی! هستیم خیلی مرام گذاشت و
جلوی چشم همه ی مسافرین از پارچ جادویی اش که با دست مبارک
خودشون توش استکان میزدن و چایی پر میکردن بهمون تعارف کردن!
تازه گفتن بهشون بگو : ایران دوست آمریکاس!!!

۵. من دقیقا ۵ دقیقه رفتم توی مسجد شیخ لطف الل.. ( ریچادلله سیلور من!)
نماز بخونم...برگشتم دیدم مثل مگس که دور عسل جمع میشه
دوستام رو محاصره کردن و اینا هم چه با شور و شعف
دارن به ابراز احساسات بقیه پاسخ میدن!!!

اصلی ترین سوال ایرانی ها اصولا از خارجی ها اینه :
نظر شما در مورد ما چیه!!!

البته یه سوال زیبا ی دیگه هم پرسیده بودن که :
به نظر شما ایران میتونه عضو اتحادیه اروپا بشه؟!

۶. من نمی دونم چرا همه ی ایرانی ها دوست دارن از کشورمون
تصویری زیبا به خارجی ها ارائه بدن..
هر کدوم از اینا یه راهنما به زبون بسته ی خودشون همراشونه
که توضیحاتی در مورد ایران داده و به نظرم اکثرا اغراقه!
به هر صورت...در بعضی از جاهای سفر جدا به اینا سخت گذشته
مخصوصا قسمت اتوبوسش...ولی من جدا داشتم لذت می بردم
و هی بهشون می گفتم اینم بخشی از واقعیت هاس!
احتمالا تهران که برسیم یه سر ناصر خسرو هم ببرمشون!

۷. بمیرم دل...!

۱۴ نظر ۱۷ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

روی تو ، قرار از دلم می برد...



۱.
حال از زبان دوست شنیدن چه خوش بوَد
یا از زبان آنکه شنید از زبان دوست...

۲. خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی...

۳. به قول قیصر :

گرچه گریه های گاه گاه من
آب میدهد درخت درد را
برق آه بی گناه من
ذوب می کند
سد صخره های سخت درد را ،
فکر می کنم
عاقبت
هجوم ناگهان عشق
فتح می کند
پایتخت درد را ...!

۴. دوباره به همان بی طاقتی سابق بازگشتم!

۵.  به نظر من ایران به شدت شبیه آمریکاست!
البته من تا حالا آمریکا نبودم و نخواهم بود...اما
اینجا هم احتمال اینکه آرنولد استاندار بشه زیاده!

مثلا همین دیروز. بازی پیروزی و سپاهان.
در یک لحظه که داشتم رد می شدم و چشمم به نیمکت!
پرسپولیس افتاد...آقای احمدی معلم قرآن دوم راهنمایی مون
کنار افشین قطبی نشسته بود!
خوبه ذکر کنم ایشون همون هستن که مجری برنامه ی سحر! در
ماه رمضون هستن معمولا!

۶. دیروز و پریروز برق نداشتیم. پریروز نیم ساعت. دیروز سه ساعت.
شاید اگر یکی به حرص و جوش های من
توجه می کرد و فازهای ۶ و ۷و ۸ که پارسال قرار بود
شروع به کار بکنه و فاز ۹ و ۱۰ که امسال قرار بود افتتاح بشه ، به شبکه ی
گاز اضافه می شد امروز قطع گاز ترکمنستان موجبات قطع برق نمی شد!

میشه یه انتقاد به مردم داشت که چرا کشوری که دومین کشوری گازی دنیاست
باید گاز وارد بکنه!
و
میشه یه انتقاد هم به بعضی داشت که چرا کشوری که کمبود گاز داره
باید گاز صادر بکنه!!!

اخیرا هم که چندتا قرارداد ترکمانچای در بخش نفت امضاء شده!
مثلا قراردارد با چین که اصلا قیمت نداره و خودش یه نوع جرمه!

من وقتی تحریم شدیم خوشحال بودم که گشنگی باعث بشه کاری رو
که میتونیم انجام بدیم ولی زحمت داره رو خودمون انجام بدیم.
اما وزارت نفت برای اینکه نشون بده تحریم اثر نداره
( یا برای چاپلوسی به شیوه ی قاجاریه!)
چند تا قرار داد با چین امضا کرده که حتما در آینده صداش در می آد!
الان فعلا کسی توی این وادی ها نیست!

۷ . فرانسه که بودم به چند تا از این دوستام گفتم بیان ایران!
البته از این دعوت های تعارفی بود که مطمئن بودم همون اول 
سر ویزا گرفتن همشون نا امید میشن!
خلاصه از دست سفارت در می ره و ظرف دو روز به همه ویزا میده!
و حالا اینا دارن این ۵شنبه میان و من هم به قول دکتر پیشوایی
میشم : هتل دار اعظم!!!

از کلیه ی دوستان که تجربه ی توریست گردونی ! دارن دعوت به همکاری میشه!!

۱۳ نظر ۱۱ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

« با آنکه شکسته و فقیر است دلم
از عشق تو سخت ناگزیر است دلم

در بین تمام قشرها ، بیچاره
بیش از همه آسیب پذیر است دلم!!»


استاد ترکی



۱.
خوبیش اینه که به قول سعدی :

شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت...

۲. «زنی ...
چون روزنی عتیق...

از مادرم بپرس!
...
گلویم
شلاق خورده ی کبودی هاست
و
مهر سجده ام
مزاری گمنام
زیر ثانیه های نامی ِ حسرت! »

تازه می فهمم چرا می گفت :

« چهل سال حاشیه رفتم
از تبارم...
و بازویم
دور گردن دریا
حلقه نشد... »

۳.
غمگین یا شاد..نمی دانم کدام بودی
تنها میدانم در دلم
درست جایی که هیچ دروغی را راه نمی دهند
درست مثل همین چند قرن و چند سال که گذشت
آرام و معصوم به شیوه ی چشمه ها
نشسته بودی و زیر لب...
و من
بی آنکه حقی داشته باشم
که حتی بخوانمت...

۴. « اما مادرم
بشارت جبرئیل را در لبخندش پیچید
و
آسمان را
مثل قدحی نیلگون
روی سر دودمانم گرفت...

ما گذشتیم
و
زشتی ها را زخمی از پوزخند زدیم!

از تبسم مادرم
در کنار محراب
چشمه ی سرخی شکفت
و راز تبار بی مرگم را
افشا کرد »

۵. الیوم اکملت لکم دینکم...

۵ نظر ۰۶ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

المحبة نارٌ

تهلک ما سوی المحبوب...



۱.
تمام خوشحالیم امروز این بود که سر نماز
مهرم رو برداشت و در رفت...!
اینقدر خنده هاش قشنگه که
دلم می خواست
یک دل سیر
نگاهش کنم!

۲. یکی به من بگه...تهران چه خبره؟
چرا همه نال می زنن...زیل و زوول!
کی ارث پدر همه تون رو برداشته؟
نفت حق مسلم تونه؟
اگه عرضه دارین بیاین از زیر زمین در بیاریدش!
می دونم حاضرین کاسه ی همه رو لیس بزنین
واسه یه لقمه نون...

چرا هر کی رو نصیحت می کنی در میره؟
چرا به هر کی میگی : درستش اینه.
خزعبل تحویلت میده...
نکنه دیگه حوصله ی حرف حق شنیدن رو ندارین؟
یا اینکه به قول امام حسین(ع)
گرفتار لقمه ی حروم شدین...!

۳. چرا صدا سیما به خاطر غدیر هزار تا خواننده ی
نسل جوان رو با آرایش های مردانه! نشون میده
اما ده دقیقه صحبت امام رو پخش نمی کنه!

شهید ... می گفت :
از جبهه با گریه بر می گشتیم
اما توی راه دلمون خوش می شد که
خونه رو می بینیم...
به میدون آزادی که میرسیدیم
یه نگاه به لباس خودمون می انداختیم
یه نگاه به بی خیالی مردم...
به نگاه های غریبه...
می گفتیم : از خیر خونه گذشتیم!

۴. آقای فاطمی نیا شریف بود...بچه ها شریف نبودند!
همین.

دارم به مرگ دست جمعی (و سلکتیو البته)
فکر می کنم...
دارم به سیب و
جاذبه اش فکر می کنم!

۵. می گفت : خیلی بده...
اینجوری برگشتی به دو سال پیش ...

گفتم :‌کاش میشد به بیست سال پیش برگشت..

۶. توی کویر که باشی
پیاده بری یا با دوچرخه...توفیری نمی کنه.

۷. مردم فداکار و رنج کشیده و انقلابی پاریس!
واسه کسی که واسه تون مرده
بیکار که شدین
یک درجه تب کنین.
 تب هم نکردین
یه سر دردی
چیزی...
به خدا همین جوری نمیشه!!!

۹ نظر ۰۵ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۱ دی ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

که ویرانم به جان تو...



۱. به قول سعدی :

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست...

۲. چه کسی بود صدا زد : سهراب؟

خانه اش ویران باد!

۱ نظر ۰۱ دی ۸۶ ، ۰۰:۳۰