دل آرام



بایگانی

۵۸ مطلب در دی ۱۳۸۳ ثبت شده است

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بی پروا
در پی یک اسم میگردم
اولش را میدانستم ولی پایانش را می خواهم
دنبال یک اسم میگردم...
یک نام که همیشه
کنج اتاق ام نشسته است
و به زندگی ام گرما
و به لحظه هایم معنا
می بخشد
۰ نظر ۳۰ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست
۰ نظر ۲۹ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ایندرال ، آدالات ، منشاوی ، آرنولد !
خسته ام از بازیگوشی
میان خیابان
و عبور از خط کشی های منطقه دار
هستی - حس می کنم - حوصله ی مرا ندارد
سرم به چارچوب های خیالی می خورد

۰ نظر ۲۹ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهل است..
تحمل نکنم بار جدایی!
۰ نظر ۲۸ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست
   کاروان در کاروان سنگ ملامت می‌رود!

۱ نظر ۲۸ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

... وصیت کردم رو قبرم یه صفحه LCD بذارن ... شبای جمه هم update میکنم ... یه نم گلاب که بزنین refresh  میشه ... فاتحه .



*پ.ن:یادم رفت باید یه آهنگ ملایم هم ز دور به گوش برسه..
با این مضمون:
امروز که در دست توام مرحمتی کن،فردا که شدم خاک...

۰ نظر ۲۷ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
* رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد. قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار می کنند و نه از آنها که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار میکنند!

* به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوهِ مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم!

* در برابر هرآنچه انسان ماندن را به تباهی میکشاند، مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن!

* مرا از همه فضائلی که به کار مردم نیاید محروم ساز!

* مگذار که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر مرا با کسبه دین، با حمله تعصب و عمله ارتجاع هم آواز کند!

* تا به رعایت مصلحت ، حقیقت را ذبح شرعی نکنم!

* میدانم که اسلام پیامبر تو با نه آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با نه آغاز شد. مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی! به اسلامِ آری و به تشیعِ آری کافر گردان!
۳ نظر ۲۷ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

تصادف عرفه و راکتور...
نقل است روز عرفه جبران مافات شب قدر است....
و من باز هم..
recycle

میزنم...

۰ نظر ۲۷ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
این روزها احساس دهقان فداکاری را دارم
که قطار از روم رد شده باشه.
۴ نظر ۲۶ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم.
من صدای نفس باغچه را می شنوم
روح من در جهت تازه اشیا جاری است .
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد....


«روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.»

۱ نظر ۲۶ دی ۸۳ ، ۰۰:۳۰