دل آرام



بایگانی

۱۸ مطلب در آبان ۱۳۸۸ ثبت شده است

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

جای شریف بوسه ی پیغمبر خداست
این نیزه ای که از همه بالاتر آمده ..




لب باز کن از هم .. ای تن بی سر..
حسین من !
حرفی به لب بیار ..ببین خواهر آمده ..

۲۹ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

شروع قصه با تو بود
و هرچند سرگردانم امروز
میدانم خدا اگر بخواهد
دیر یا زود
به دست های تو تمام می شود..
به دست های تو تمام می شوم..

پ.ن :
مرا فریب باش
آرام کن ...

۸ نظر ۲۹ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

بشکن و روی بغض خودت پا گذار ، دل!
بارانی ام..
مرا به خدا واگذار ، دل !

قامت ببند در شب شمشیرهای مکر
حلق بریده را به مصلا گذار ، دل!

مانند او که قافله سالار زخم شد
برخیز و روی چشم جنون پا گذار .. دل!

...
امشب برای حضرت زینب(س) شکسته ای
خود را به جای حضرت زهرا (س) گذار .. دل!



.. .

۲۷ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

کشته ی غمزه ی خود را به زیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگران است که بود .. 


۲۷ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

یادش به خیر
زیر لب می خواند و اشک در چشمانش حلقه میزد :

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را ..


پ.ن : خدا مرا به دست های تو ببخشد..

۲۶ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

من از بیگانگان عمرا بنالم !

۴ نظر ۲۳ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

غربت من در جهان از بهر توست
قربت خاصان درگاهت بده ..



اللهم فاقبل عذری..و ارحم شدت ضری و فکنی من شد وثاقی
یارب ارحم ضعف بدنی
و رقة جلدی
و دقة عظمی..

پ.ن : به لطف خدا ..به لطف خدا خیانت نمی کنم ..

۱۱ نظر ۲۳ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت

باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود..




خواب روزهای نیامده..آدم های ندیده و حرف های نگفته را می بینم..
منتظرم اما .. که یک روز یا شبی حتی
بیایی و مرا بی خبر
از خودم بگیری ..
خوبی آروزهای محال این است که هرگز نا امیدت نمی کنند..

اللهم انی اعوذ بک من شرّ نفسی..

پ.ن : من به تمام بغض هایم محبت دارم
به لحظه لحظه فراموشی هایم حتی...

فاطر السموات و الارض
انت ولیی فی الدنیا و الآخرة
توفنی مسلما
و الحقنی بالصالحین.

۸ نظر ۲۰ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

شعر من شرح پریشانی زلفی ست شگرف ..



دلم نمی آید برای دل آرام حرفی از خودم بنویسم
که چطور گاهی بغض تا آخرین بن بست ها تعقیبم می کند..

درست مثل اون راننده ی پایتخت
که می گفت من مسیرها را خوب نمیدانم
اما بن بست ها را مثل کف دست می شناسم!

آرام نیستم
و طبق معمول زندگی ام
درست وقت آن است که بیایی ...

پ.ن :
الهم انی اسئلک موجبات رحمتک
و عزائم مغفرتک ..


۷ نظر ۱۶ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت...


پ.ن : ..

۱۱ آبان ۸۸ ، ۰۰:۳۰