دل آرام



بایگانی

۱۷ مطلب در خرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

فالیک یا رب نصبت وجهی
فالیک یا رب مددت یدی..
..
یا سریع الرضا
اغفر لمن لا یملک الا الدعا
.
.



به لطف خدا..دلم روشنه به روزهای
بعد از این روزها..

پ.ن : این روزها فقط از یک جهت خوب هستند
اینکه نقاب ها کنار می رود
و آدم چهره ی واقعی بعضی ها را
-بی کم و کاست-
می بیند..

۷ نظر ۳۱ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
هو الذی انزل سکینة فی قلوب المومنین
لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم..

فتح- آیه ی ۴



یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا
و ما یضل به الا الفاسقین..

اشک هایم مثل همیشه به دست های نازنین تو می رسد
و دستم را دراز می کنم
که از این فاصله دور..
عطر روح بخش اجداد مطهر و معصومت را حس کنم..

بسم الله الرحمن الرحیم

اذا جاء نصر الله و الفتح..
۵۰ نظر ۲۹ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

فکلی و اشربی و قری عینا
فاما ترین من البشر احدا
فقولی :

انی نذرت للرحمن صوما
فلن اکلم الیوم انسیا
...

مریم-آیه ی ۲۶

۲۸ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

۱. نمی دانم چه بگویم..جز اینکه بعد از گذشت نزدیک به هشت سال ،
اولین انتخاباتی بود که نتوانستم در آن شرکت کنم..
با اینکه یک ساعت از اینجا تا محل رای گیری فاصله بود ، به موقع رسیدیم
و حتی سه ساعتی هم معطل ماندیم . اگر چه از همان ابتدا می دانستیم
که تعرفه ها تمام شده است ...
خیلی حسرت خوردیم.. از اینکه حق بدیهی ما به این راحتی نادیده گرفته شده
از بی تدبیری های محض و پی در پی..
از پوزخند هایی که اصلا شبیه لبخندهای سی سال پیش نبودند..
از دوربینی که مدام از -حسرت- ما فیلم می گرفت..
و ما به اجبار ..دنبال گوشه ای دنج بودیم برای غصه خوردن..

۲. شاید این روزها بعضی ها بهتر بفهمند که «صداقت» چقدر حیاتی است
و چقدر مهم است اینکه حتی دشمنان حرف آدم را باور کنند
چه برسد به دوستان..

مرحوم پدربزرگم همیشه می گفت :
آدم -زرنگ- کسی ست که همه بگویند آدم -درستی- ست..

۳. امام (ره) وقتی بنی صدر را عزل کردند
فرمودند : نمی خواستم ملت دو پاره شود..

حالا بعد از بیست و هشت سال .. بهتر می فهمم عمق این کلمات را .

۴. اول خیلی ناراحت بودم از اوضاع پیش آمده..اما الان خیلی کمتر.
شاید اصلا دیگر ناراحت نیستم..این پیش آمد طبیعی بود..
درختی که خاکش نجس باشد .. میوه اش هم بهتر از این نیست..
نتیجه ی اون فضای کثیف .. این فضای زشت و زننده است..

به قول مولوی :‌ این جزای نقد حیلت بازی است..
تازه .. پیش آن جزا .. این بازی است..

۵. هر چقدر بیش تر می گذرد .. تنهایی ام را بهتر می فهمم..
بیشتر می فهمم که نسبت هایم کوچک شده اند
و دیگر به چشم نمی آیند..

این سنت روزگار است..

۱۸ نظر ۲۵ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

دلم بر شاخه ی یاد تو پیچید ..



پ.ن : مدام این روزها زمزمه ام شده است که : و اذا النجوم انکدرت..

«من از خود خدا..اینجوری اش را خواسته بودم.
عین همین را..
جوری که -وحشی و حرامی- دوره ام کرده باشند
و تک و تنها باشم
مثل مولا..
به قطع الوتین »

رضا امیرخانی

پ.ن : من بر آنم که سکوت مریم از انجیل و تورات آسمانی تر بود..
و یاد گرفته ام که ..

ان الله یدافع عن الذین آمنوا..

من برای شما..برای تنفری که روز به روز در آن ورزیده تر می شوید
هیچ آیه ای محکم تر از سکوت... نخواهم آورد.

لنا اعمالنا و لکم اعمالکم..
۱۷ نظر ۲۱ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

من ولی منتظر بارانم..



پ.ن : به قول سعدی :

حلوا به کسی ده که محبت نچشید ست..

۸ نظر ۱۹ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

قل رب اعوذ بک من همزت الشیاطین

و اعوذ بک رب ان یحضرون..!


پ.ن : نمی توانم بروم و نوشته های گذشته ی-دل آرام- را بخوانم
در مقابل آن همه شور و شوق..حالا انگار مرده باشم.
درست مثل نقاشی شده ام که از طبیعت دیگر خسته شده
و به دنبال راهی است برای فرار ..

افسوس..که کسی پنجره های نیمه باز را جدی نمی گیرد
و با دلهره ی نسیم به خود نمی لرزد..
..
 باران که می بارد
من خوب سکوت گل ها را می فهمم..
که از هزار غزل..شیرین تر است.

پ.ن :
آدم ها همیشه نیم رخ شان را نشان بقیه می دهند
جز در روزها خاص..روزهایی مثل این روزها
که یکدفعه -تمام رخ- یکی را می بینی.
و حیرت می کنی..
بزرگ ترین خصلت آدم معرفتش است..این معرفت است که
ایمان می آورد..خضوع می آورد
تقوا می آورد..
آدم بی معرفت..آدم بی ظرفیت است. از آن دست آدمها که
تا قافیه تنگ می شود سریع فکر آنند که بار خود را ببندند..

آدم ها قیمت دارند..
کمی که حادثه بزرگ شود..خرج می شوند..
محو می شوند..
و حتی دیگر اصلا نمی بینی شان..

۴ نظر ۱۸ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

کاش هجران ، داد من میداد اگر وصلی نبود..

۱۷ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

سیمای تو گر چه دلنواز است
اندیشه ی وحشیان دراز است..


خمسه ی نظامی.لیلی و مجنون

پ.ن : فقط سکوت می کنم.
راستش این روزها دیگر درد هم ندارد..
سکوت وقتی درد دارد که به واژه ها امید داشته باشی..
کار از واژه و گل واژه گذشته است.
آسمان ابری است
و گوش هیچ ابری هم بدهکار باران نیست..

من این میان نگران گل ها هستم
وقتی نگاه به آسمان می کنند..

یادش به خیر آن شب که برای دست های هم نماز می خواندیم
یادش به خیر .. وقتی برای چشم های هم نگاه می کردیم..
وقتی گریه می کردیم.مثل همیشه صحبت گیسوی تو بود..

چقدر دور شده ایم..
حالا معشوق های خیالی سوار وانت های آسمانی میشوند
و مشت ها را گره می کنند برای چشم ها..

نمی دانم ما به خطا رفتیم..یا خطا به ما رفت.
آنچه می دانم این است که
امروز از اینکه کنار شما نیستم
و صدای شما را نمی شنوم
خدا را شکر می گویم..

۱۱ نظر ۱۵ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گل چه پایان قشنگی دارد..



دلم گرفته است و چراغ ها همه خاموشند..
و گل ها به نازکی..قدم به قدم.. جدایی را فریاد می زنند..
و ردپای تاریک گذشته را به یاد می آورند
..
و اگر دست تو نباشد
دوباره غرق می شوم در گرداب های شوم..

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء..

الهم انی اتقربک الیک بذکرک
واستشفع بک الی نفسک..

-------------------------------------

پ.ن : عین القضات می گوید:

دریغا مردم در بند آن نیستند که چیزی بدانند
بلکه در بند آنند که خلق در ایشان اعتماد کنند
که عالم اند

۶ نظر ۱۲ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰