دل آرام



بایگانی

۲۶ مطلب در مهر ۱۳۸۵ ثبت شده است

يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

لقد جاءکم رسول من انفسکم
عزیز علیه ما عنتم
حریص علیکم بالمومنین رووف رحیم



پ.ن:

 فردا عید است...سراسر وجودم
شوق و شور است
اما
دلم آغوش های مومن همیشه را می خواهد
و مصافحه های غلیظ را...
و خنده های حلال یاران!
آخ که چقدر دوست دارم
یکی ناگهان بگوید : عیدت مبارک!

خدایا!
دلم از تمام دنیا به تو خوش است
و از تمام دنیا جز رحمتی که بر
مومنین داری...چیزی نمی خواهم!

خدایا!
دست ها به سوی آسمان مهربانی ات
گشوده و چشم ها از مغفرت بی حسابت
مرطوب و قلب ها از شوق زمزمه ات
لرزان !

...

چقدر دوست دارم مثل تمام
این سال ها که گذشت...
بر زمین های اغلب نم دار مصلی
پشت سرت بایستم
و با ندای روحانی ات
 نماز بخوانم!

الهم اهل الکبریاء و العظمه
و اهل الجود و الجبروت
واهل العفو و الرحمه
و اهل التقوی 
و المغفره
...

۳۰ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

فمن یکفر بالطاغوت...
ویومن بالله
فقد استمسک بالعروة الوثقی
لا انفصام لها
والله سمیع علیم ...



هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست،
وانچه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست،
سروها دیدم و در باغ تامل کردم
قامتی نیست که چون تو به دل آرایی هست!

راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی
صبر نیک است ، کسی را که توانایی هست!

هرگز از دوست شنیدی که دمی صبر کند
دوستی نیست در آن دل که شکیبایی هست!

خبر از عشق نبودست و نباشد همه عمر
هر که او را خبر از شنعت و رسوایی هست!

آن نه تنهاست که با یاد تو انسی دارد
تا نگویی که مرا طاقت تنهایی هست...

همه را دیده به رویت نگرانست ولیک
همه کس را نتوان گفت که بینایی هست

گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس

سعدی آن نیست،  ولیکن چو تو فرمایی ، هست!



۴ نظر ۲۹ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

 دلم جز عشق معبودی ندارد...



پ.ن:
إنی ذاهب إلى ربی سیهدین...

۵ نظر ۲۸ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

من آن سرابم
که بی نقاب آب
تشنگی های تو را می تارانم

من آن میوه ی لهیده ام!
که طعم تند غرور میدهد
اما دامن به دست باد
نمی سپارد...

به بازگشت نمی اندیشم!
به خنجرهایی که زرق و برقشان
سمج ترین شانه ها را مجاب میکند!

تنها به پوزش خاموش دست هایم
اندیشه می کنم!

سید حسن حسینی




پ.ن :‌ دیشب ستاره ها را که می شمردم
غمناک ترین حقیقت زندگی ام را دریافتم!

میدانم غم ها را گاهی خلق کرده اند
که اشک ها بیکار نباشند
اما اینبار فرق میکرد

هم من می دانستم چه می گویم
و هم آسمان -که با این همه ستاره باز هم سکوت میکرد-
میدانست ... 


پ.ن: تو در آینه نگه کن که چه دلبری و لیکن

تو که خویشتن ببینی، نظرت به ما نباشد!
...



۲۰ نظر ۲۷ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
۲۵ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

«باز می‌گردم. همیشه باز می‌گردم.
مرا تصدیق کنی یا انکار، مرا سرآغازی بپنداری یا پایان، من در پایان ِ پایان‌ها فرو نمی‌روم.
مرا بشنوی یا نه، مرا جستجو کنی یا نکنی،
من مرد ِ خداحافظی ِ همیشگی نیستم...
باز می‌گردم؛ همیشه باز می‌گردم..
 من روان ِ دائم ِ یک دوست‌داشتن هستم...»

 

پ.ن:

کویر در قامت ِ دریا
معنا می‌گیرد،
سنگ در بستر ِ رود...

من از صدای یک انتظار مهربان می آیم
از دستان ضخیم عمر که می گذرد
و مرا میان این همه
آرزوهای سال خورده
آواره می گرداند...

آی ...آی...آی
دلم آتش گرفته است...


کویر در قامت ِ دریا
معنا می‌گیرد،
سنگ در بستر ِ رود...

    

۰ نظر ۲۴ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

"لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه! چه آسان حرام شد!

می شد بدانم اینکه خط سرنوشت من
از دفتر کدام شب بسته وام شد؟

اول دلم فراق تو را سرسری گرفت
آن زخم کوچک دلم آخر جذام شد

گلچین رسید و موسم با من وزیدنت
دیگر تمام شد گل سرخم! تمام شد

شعر من از قبیله خون است، خون من
فواره از دلم زد و آمد کلام شد

ما خون تازه در رگ عشقیم و عشق را
شعر من و شکوه تو رمزالدوام شد

بعد از تو باز عاشقی و باز... آه نه!
این داستان بنام تو اینجا تمام شد...."


------------------------------------------
پ.ن :
حسین وقتی استرس نداشته باشه
درست میشه مثل حامد وقتی
عجله داشته باشه!

یعنی اگه گفت : فلان -ماهی- خوبه ...بخرین.
شک نکنین وقتی واسه افطار دیشب استفادش کردین
تا یه ماه و نیم اسم غذا میاد یه جوووری میشین!
(سال دیگه یادم باشه یک ماه و نیم قبل ماه رمضون با
حسین برم خرید!)

پ.ن : حامد و جی پی اس...برنامه ی هر شب «سینما»های پاریس!


پ.ن : می گه اگه ایمیل بزنی دیلیتش می کنم:دی

شنیدی به یارو میگن؛
فلانی سحر صدات بزنم؟
میگه : نه همون اصغر صدام بزنی راضی ام!!! :دی

۱۰ نظر ۲۴ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

یا واسع المغفرة
یا باسط الیدین بالرحمة
.
یا صاحب کل نجوی
..
یا منتهی کل شکوی
...



پ.ن:

هوای دست تو مرطوب بود و بارانی

و ابر
هرچه به ذهنش رسید با شب گفت...

«یا راحم العبرات..»
ای آنکه دلت به دیدن چشم های گریان
مهربان است 
«یا مقیل العثرات..»
ای آنکه توبه ی خطاکاران را
لطفت پذیراست...

پ.ن:

علی عاشق ترین معشوق دنیاست...

عدم شور حضوری دارد از او
تواضع هم غروری دارد از او !
علی نامردمی را مرد می کرد
دل نامردمان را سرد می کرد

۳ نظر ۲۳ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ




پ.ن: سیلوووپله...!!!

۲۳ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

سکوت محض
همه جا تاریک است
اما
چنان شوق لطیف و لذت نوازش کننده ای
تمام وجودم را در بر گرفته
که دلم می خواهد
یکی یکی تمام ستاره های این
آسمان تنها و بی ادعا را بشمارم!

وای خدای من!
چقدر این نور ماه قشنگ است
شاید ماه هم دل به لطفت بسته
و به همان ذکر لطیف...

نرگس ِ مستِ نوازش گر مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد!

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد!

گر چه از کبر ، سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد!




پ.ن :‌ امسال شب های قدر را از دست خواهم داد...
دلم می خواست شب قدر را مثل سال های قبل
با مناجات آقای فاطمی نیا بگذرانم...که به نفسش سخت معتقدم!

سر ِ درس عشق دارد دل دردمند حافظ
که نه خاطر تماشا ، نه هوای باغ دارد...

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد...



۲۸ نظر ۱۷ مهر ۸۵ ، ۰۱:۳۰