Unknown
شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
شعر من شرح پریشانی زلفی ست شگرف ..
دلم نمی آید برای دل آرام حرفی از خودم بنویسم
که چطور گاهی بغض تا آخرین بن بست ها تعقیبم می کند..
درست مثل اون راننده ی پایتخت
که می گفت من مسیرها را خوب نمیدانم
اما بن بست ها را مثل کف دست می شناسم!
آرام نیستم
و طبق معمول زندگی ام
درست وقت آن است که بیایی ...
پ.ن :
الهم انی اسئلک موجبات رحمتک
و عزائم مغفرتک ..
الهم انی اسئلک موجبات رحمتک
و عزائم مغفرتک ..
۸۸/۰۸/۱۶
به ما درد خود افشا کن ، مداوا کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل ، کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش ، پیدا کردنش با من
بیبفشان قطره ی اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص ، دریا کردنش با من
اگر درها برویت بسته شد ، دل بر مّکن بازآ
درِ این دّقُ الباب کن ، وا کردنش با من
به من گو حاجت خود را ،اجابت کردنش با من
طلب کن آنچه می خواهی ، مهیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را ، جمع و منها کردنش با من
چو خوردی روزیِ امروز ما را ، شکر نعمت کن
غم فردا مخور ، تامین فردا کردنش با من
به قرآن آیه ی رحمت فراوان است ، ای انسان
بخوان این آیه ی را ، تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گُنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نامِ توبه را بنویس ، امضا کردنش با من
ژولیده ی نیشا بوری