دل آرام



بایگانی

۲۲ مطلب در خرداد ۱۳۸۶ ثبت شده است

جمعه, ۴ خرداد ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

اینجا
- جایی که عاشقانه مردن نامفهموم است-
من این زبان ساده ی خود را
مدیون دژخیمانی هستم
که با زبان مسلسل هایشان
مثل همیشه
ساده و رک حرف می زنند...

یادش به خیر

جدّعزیزم!
طرح شکست دشمن را در غار می کشید

من
در میان مردم!

-محمد علی بهمنی-



پ.ن : این روزها با تمام وجود اثر «جان اشتان بک» و
-خوشه های خشم-ش را بر زندگی احساس می کنم!

پ.ن :‌ نفرت را از دید مردم میشود لمس کرد
اما در عوض واقعا دلم برایشان می سوزد...
(البته هیچ وقت در مورد -مردم- نباید حکم کلی داد!)

وقتی خودم را بهتر شناختم فهمیدم اثر یک نگاه نفرت انگیز در من
آنقدر کم است که می توانم ساعت ها در خیابان
قدم بزنم و لبخند!

پ.ن : فرق فرانسوی ها با آمریکایی ها در این است که اینها
نفرتشان را با چشم آشکار می کنند و آنها در دل نگاه میدارند
و در ظاهر لبخند میزنند!

پ.ن : نیکلاس بایرو ...هم کلاسی ام را می گویم.
آدم تحسین بر انگیزی است... از هر نظر!
برادرزاده ی فرانسو بایرو است که در انتخابات اخیر فرانسه با رای بالایی
نفر سوم شد و نزدیک به جبهه ی کاتولیک جهانی بود.
به اتفاق نیکلاس به میتینگ انتخاباتی عمویش رفتم...
در راه برگشت همان طور که از چشمانم قضایا را می فهمید
جمله ای گفت که در عین برندگی نوازشم کرد :

« این نفرت ماست که ما را به جلو می برد، نفرت از تحقیر و شکست
توسط آدم های پست تر...»

گفتم :

« از دید ما آدم ها به اندازه ی نفرتشان پست می شوند...»

پ.ن : از جانب بزرگی سفارش شده بودم به خواندن کتاب های
مربوط به جریان صهیونیسم-مسیحی ...اینجا بیشتر و بهتر کتاب خوانده ام.

رئیس جمهور فعلی فرانسه(نیکلاس سارکوزی) مثل همتای آمریکای اش
به عقیده ی من آدم بسیار با کیفیت و با کفایتی است...
و عجیب آنکه هر دو طرفدار افراطی نظام مبتنی بر تفکرات
صهیونیسم مسیحی هستند.
و نمی دانم آیا دنیا با وجود اینها به سمت محتوم خویش می رود
یا نه . . .

پ.ن :‌ There is a wonder in reading Braille that the sighted will never know
to touch words and ؛
have them touch you back

Jim Fiebig

۱۱ نظر ۰۴ خرداد ۸۶ ، ۰۱:۳۰

چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

انقلاب بیش از هرچیز برای ما
یک ابتلای الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و
در جریان این ابتلا باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم
و در برابر آشوبها و فتنه‌ها با خلوص و شهامت بایستیم...

شهید محمد جهان آرا



پرنده نیست- آفتاب
بر بامت می نشیند-اما
تو به سایه می گریزی
و آفتاب که پرنده نیست
از خانه ات پرواز می کند...

پ.ن : تو که نمی دانی!
من هم شهید شده ام!
در جبهه ی جبروت مادرانه ات!
و قبلم هر روز و هر شب
جز با نجوای کودکانه ای
تفحص نمی شود...

تو که نمی دانی!
هر چند که می بینی!
و به ظاهر می گریزی
و از باطن نمی هراسی
...

۱۶ نظر ۰۲ خرداد ۸۶ ، ۰۱:۳۰